خاطرات یک تکه گوشت
گوشت لیس نخورده

شنبه صبح

سر از پا نمی‌شناختم، انگشت اشاره‌ی قصاب به سمت من بود. دوستانم خودشان را به من می‌چسباندند تا با من بیایند. من هم ضمانت کیفیت‌شان را کردم و سلفون پیچ شده همگی به سمت قصابی رفتیم.

شنبه بعدازظهر

در یخچال شیشه‌ای نشسته بودیم و به بیرون نگاه می‌کردیم. مگس‌ها هم به شیشه چسبیده بودند و با حسرت شیشه را لیس می‌زدند. قصاب در حال تغییر قیمت‌های روی تابلو بود.

شنبه شب

بلاخره اولین مشتری آمد و با گفتن چه خبره؟ روز به روز بیشتر میشه، خارج شد. واقعا که چطور روی‌شان می‌شود سر مهریه‌ی ما چانه بزنند؟ انگار آمدند جنس بخرند! حالا درست است که قصاب ما را به دنیا نیاورده ولی بلاخره زحمت نگهداری‌مان را که کشیده، با ماشین کولردار ما را حمل کرده، البته ما در سردخانه بودیم و از باد کولر بهره نبردیم ولی خب روی کیفیت گوشت قصاب که اثر دارد!

یکشنبه صبح

امروز هوا ابری بود، قصاب برای اینکه حال و هوایم عوض شود مرا به پیک‌نیک برد و بیرون از قصابی، ببخشید سوپر گوشت آویزان کرد تا از هوای سرد زمستانی لذت ببرم. البته حواسش بود دورم سلفون بپیچد تا از لیس مگس‌های به سلفون چسبیده در امان باشم. بدم نمی‌آید، فقط کمی چندشم می‌شود.

یکشنبه بعدازظهر

با گوشت‌های قصابی‌های اینور و آنور کلی گفتیم و خندیدیم، از بس خندیدم دنده‌هایم درد گرفته بود. مشتری‌ها می‌آمدند و دست خالی می‌رفتند. 

یکشنبه شب

با تاریک شدن هوا قصاب مرا هم به داخل برد، کمی دنده‌هایم را ماساژ داد و داخل یخچال گذاشت. روز خوبی بود، گوشت‌های اینوری و آنوری دقیقا شبیه من بودند، یک باشگاه بدن‌سازی رفته بودیم و یک اندازه ماهیچه داشتیم، قد و وزن‌مان هم یکی بود، حتی زمانی که پوست و پشم داشتیم هم مثل هم بودیم، جوانی کجایی که یادت بخیر. اما قیمت‌های‌مان متفاوت بود. نمیدانم. حتما قصاب آن‌ها آخرشب ماساژشان نمی‌دهد. یا درجه‌ی یخچال را هر روز چک نمی‌کند. یا می‌گذارد مگس‌ها لیس‌شان بزنند.

آخر هفته

کمی بو گرفته‌ام. مشتری‌ها می‌آیند و با گفتن چه خبره؟ فلانی ارزون‌تر می‌ده، می‌روند. واقعا این همه زحمت قصاب را نمی‌بینند؟ امروز عطر بوی گوشت روی ما اسپری کرد تا ما که نمی‌توانیم برویم حمام، حداقل بوی خوبی بدهیم. مدیرعامل اتحادیه‌ی مرکزی دام سبک در تلوزیون می‌گفت: قصابان بازار را می‌چرخانند و نرخ گوشت قرمز را تعیین می‌کنند. پس کی باید تعیین کند؟ شما؟ شما که دور ما سلفون نمی‌پیچید یا عطر به ما نمی‌زنید، شما که ما را پیک‌نیک نمی‌برید و به ما سرما نمی‌دهید. باید از قصابان سپاس‌گذار هم باشید که علاوه بر مشغله‌ی رسیدگی به ما زحمت بلند کردن بازار و چرخاندن آن را هم می‌کشند.

ثبت ديدگاه