آیینهی عبرت
۳:۰۵ ب٫ظ ۲۱-۰۶-۱۴۰۳
ای همه عمر تو تزویر و جنایت مَلکه
شُهره در ظلم و دورویی و خیانت ملکه
خون مکیدی ز تن خسته ی مستعمره ها
ظلمهایت همه در اوج قساوت مَلکه
کار کردند وبه جز فقر نشد حاصلشان
کارشان کرد تو را صاحبِ ثروت ملکه
بود در سیطره ی کامل تو مُلکِ دروغ
هیچکس از تو نمی دید صداقت ملکه
همه ی عمر تو در ظلم و ستم رد شد و رفت
می زدی غوطه فقط توی کثافت ملکه
مُردی و تازه شده اول بدبختی تو
چه شده آنهمه اُرد و پزِ قدرت ملکه؟
وقت ناراحتی ات آمده اما به درک
که شد عالمی از دست تو راحت ملکه
کاش بهر همه ی پول پرستان جهان
بشود راه تو آیینه ی عبرت ملکه
ثبت ديدگاه