سفیدبرفی و هفت شوتوله
انتخاباتی در دوردست ها…

راه راه:

پرده اول

ظهر شده بود و خورشید عمود به کاخ سفید می‎تابید. دونالد از خواب بلند شد و مثل هر روز به سراغ آینه جادویی کاخ رفت. وقتی از آینه پرسید: کی از همه پرزیدنت تره؟ انتظار داشت که آینه طبق روال هر روز به صدا در بیاید و بگوید: تو، تو، تو، تو. اما برخلاف انتظارش آینه گفت: جو، جو، جو، جو. و بعد، از او یوزرنیم و پسورد خواست. دونالد با تعجب سیم های پشت آینه را چک کرد تا از وصل بودن آینه مطمئن شود. بار دیگر پرسید و باز همان اتفاق افتاد. آنقدر پرسید که آینه با کلافگی گفت: داداش عجب آدم زبون نفهمی هستیا! خب وقتی یوزرنیم و پسورد می‎خوام ینی دیگه پرزیدنت نیستی. برو پی کارت.

دونالد که کوتاه بیا نبود فریاد زد و گفت: ولی من هنوز پرزیدنتم.

آینه پوزخندی به او زد و گفت: شرمنده! برو تلویزیون رو روشن کن ببین. الان دیگه من فقط می‎تونم به پرزیدنت جو خدمات بدم.

دونالد گفت: ببین من اگه بخوام از اینجا برم تو رو سالم نمی‎ذارم. پس به نفعته با من همکاری کنی و بگی چیکار کنم تا بازم پرزدینت بمونم…

و بعد کلتش را برداشت و به سمت آینه گرفت و با دست دیگر چند بار به صورت خودش زد و گفت: ببین من دیوونم…

آینه که دید دونالد وحشی تر از این حرفاست، تسلیم شد و به او راه چاره را گفت.

پرده دوم

سفیدبرفی در حال برگشتن به خانه بود و به این فکر می‎کرد که چرا کسی نمی‎گیردش؟! در همین حال مامور امنیتی کاخ سفید جلوی او سبز شد.

  • خانم برفی؟
  • من فعلا قصد ازدواج ندارم ولی حالا که خیلی اصرار می‎کنید می‎تونید با خانواده تشریف بیارید اینم بگم من…
  • شما بازداشتین. باید همراه من بیاید.
  • بازداشت واسه چی؟!
  • چون شما شخصیت کارتونی مورد علاقه‎ی جو هستید. پرزیدنت دونالد می‎خواد با بازداشت شما اونو تحت فشار بذاره که از ریاست جمهوری انصراف بده.
  • آخه از کجا می‎دونی من شخصیت مورد علاقه‎شم؟!
  • آینه جادویی کاخ گفته.
  • بابا ولم کنید هرچی میشه میاین منو می‎گیرین. هی هرچی اون آینه میگه رو گوش میدن. چی می خواد این آینه از جون من!؟ چه هیزم تری بهش فروختم من آخه؟! آآآآآآی ایهاالناس…

با کولی بازی های سفیدبرفی دورشان شلوغ شد و توانست فرار کند. اما مامور جی پی اسی به لباس او چسباند.

سفیدبرفی به جنگل گریخت و به داخل کلبه‎ای پناه برد که قبلا هفت کوتوله این‎ها در آن زندگی می‎کردند. اما دید به جای کوتوله‎ها، هفت دراز بی‎قواره آنجا زندگی می‎کنند.

  • شما کی هستین؟ اینجا چی می‎خواین؟!
  • خانم فکر نمی کنی اینارو شما باید بگی؟

سفیدبرفی کمی فکر کرد و دید راست می‎گویند. پس ماجرای تحت تعقیب قرار گرفتنش را برای آنها تعریف کرد. برفی سراغ هفت کوتوله را گرفت و فهمید که آنها با هفت خواهر ازدواج کردند. اما زنان مدام آنها را بابت قد کوتاهشان سرزنش می‎کردند. پس کوتوله‎ها تصمیم گرفتند طلاقشان دهند. ولی سکه تا توانست کشید بالا. آنها هم ناچارا فرار کردند و رفتند.

در این بین مامور کاخ سفید از روی جی پی اس مکان سفیدبرفی را پیدا کرد و پشت در کلبه گوش ایستاد.

سفیدبرفی از آنها خواست که پناهش دهند و در عوض سفیدبرفی خانه‎شان را تمیز و در کار های منزل به آنها خدمت کند.

آنها قبول کردند و خودشان را به برفی معرفی کردند.  رئیسشان گفت:

مردم مارو هفت شوتوله صدا می‎کنن.

  • چرا؟
  • آخه ما از یک سوراخ صدبار بلکم هزار بار گزیده میشیم.
  • چه‎جوری مثلا؟!
  • مثلا ما همه چیزمون رو سر یه توافق‎نامه به نام خرجام دادیم رفت. الان همین کلبه برامون مونده اونم منتظریم پرزیدنت جدید بیاد تو یه توافق‎نامه بدیم بهش بره.
  • وقتی خودتون مشکلتون رو می‎دونید چرا باز انجام میدین؟!
  • کدوم مشکل؟
  • همین که الان گفتین از یه سوراخ صد بار گزیده میشین دیگه.
  • ما گفتیم؟! آدم باید احمق باشه همچین حرفی بزنه! مگه نه بچه ها؟

بقیه رئیس را تایید کردند و گفتند: حتی باید اسکول باشه.

سفیدبرفی که دید گیر چه آدم های نامتعادلی افتاده است، کمی بر خودش ترسید اما چاره‎ای نداشت که همان‎جا پنهان شود تا آب‎ها از آسیاب بیفتد.

پرده سوم

مامور کاخ برگشت و هرچه دیده و شنیده بود به دونالد گفت. دونالد هم با جادویی که بلد بود خودش را شبیه جو درآورد و به سراغ هفت شوتوله رفت. رئیسشان را تنها گیر آورد و در عرض بیست دقیقه توافق‎نامه خرجام ۲ را امضا کرد. به موجب این توافق‎نامه هفت شوتوله کلبه را به همراه سفیدبرفی، تسلیم دولت پرزیدنت کرند. در ازای آن یک امضا گرفتند که البته رئیس آنها اعتراض کرد که دفعه‎ی پیش هم یک امضا دادید و به جایی نرسید. به این ترتیب دو امضا گرفتند و در خانه را به روی سفیدبرفی قفل کردند و خوشحال با دو امضا در افق محو شدند.

دونالد که به هدفش رسیده بود با بایدن تماس گرفت. بایدن هم اورا خیت کرد و گفت اصلا شخصیت مورد علاقه‎ی او سفیدبرفی نیست و به  دارا و سارا علاقه‎مند است. در این بین سفیدبرفی هم که کلید زاپاس کلبه را از هفت کوتوله به یادگار همراه داشت، پنهانی در کلبه را باز کرد و گریخت.

دونالد دست از پا درازتر به کاخ برگشت و برای یافتن چاره به شدت فکر کرد. هی زور زد و هی فکر کرد‌. آنقدر زور زد و فکر کرد که نزدیک بود مغزش از چند جایش بیرون بزند. تا اینکه خوشبختانه به طور ناگهانی جرقه ای در ذهنش زده شد و دیگر بیخیال زور زدن شد. بلند فریاد زد: اصلا اگه تو انتخابات تقلب شده باشه چی؟

آینه در جوابش گفت: اگه تقلب شد مردم بریزن تو خیابونا.

دونالد صفحه توییترش را باز کرد و نوشت: برنده قطعی انتخابات با نسبت آرای بسیار زیاد اینجانب هستم…

ثبت ديدگاه