خلوت نفس اوباما با ویسکیاش
باراک تو محشری!
۱۲:۴۶ ب٫ظ ۱۰-۰۳-۱۳۹۵
راه راه: اوباما داشت در کاخ سفید قدم میزد، لبخندی ژکوندوار زده بود و حیلهای در سر داشت. نفس امارهاش گفت: حالا وقتشه باراک، حالا یه شیشه ویسکی بردار و بشین رو مسائل مهم کشور تصمیم بگیر. نفس لوامهاش که سالها بود که خفه خون گرفته بود فقط چند تا سرفه کرد. اوباما شیشهی ویسکی را برداشت و به سلامتی مناطق محروم آمریکا سر کشید.
نفس امارهاش گفت: خب حالا وقتشه، شروع کن. و اوباما شروع کرد به نوشتن برنامههای هفتهی آیندهاش. نفس لوامهاش باز چند تا سرفه کرد. در دفترش با آن حالت مست نوشت : یک دیدار با مردم عزیز و غم کشیده و دوست و برادر ژاپن. نفس امارهاش گفت: آره همینه، اضافه کن دیدار با بازماندگان عملیات اتمی هیروشیما، باراک تو محشری. و اوباما اضافه کرد.
دوباره شیشهی دیگر ویسکی برداشت و این بار به سلامتی بچههای قدیم؛ زندهیاد ترومن و باقی، خورد. نفس امارهاش تعجب کرده بود. اوباما حالش کاملا خراب شده بود.
نفس امارهاش گفت: اضافه کن سخنرانی درمورد حقوق بشر و عدم استفاده از سلاح اتمی و یک جوری هم به ایران اشاره کن. اوباما اضافه کرد، نفس لوامهاش داشت لگد میزد ولی اوباما کاملا مست بود. نفس امارهاش گفت: خوبه باراک خوبه، حالا باید بری سراغ وعده دادن به مردم ژاپن و جلب اعتمادشون، برا این کار میتونی یه کم اشک تمساح بریزی و کمپین نه به سلاح اتمی رو تو تلگرام بزنی، البته یادت باشه قبلش ایران رو بلاک کنی. نفس لوامهاش آروغ زد.
اوباما داشت سین برنامهاش را درست میکرد. اوباما که حالش خیلی بد بود آهنگی به مثابه باباکرم گذاشت و شروع کرد به حرکت دادن کمر. در آن حال نفس امارهاش گفت: حالا قرش بده آها یکی اینور یکی اونور. نفس لوامهاش استفراغ کرد.
اوباما آهنگ را قطع کرد و شروع کرد به یادداشت آخرین برنامهی سفر ژاپن. نفس امارهاش گفت: خب خیلی خوبه، یه صحبت در مورد اشتغال جووناشون بکن، یه صحبت در مورد قبلیا بکن و بگو اونا میخواستن بمبارو بریزن دور حواسشون نبود ریختن سمت شما، قصدشون خیر بوده و اینم به عنوان آخرین حرفت بگو که دنبال گسترش روابط هستیم و حاضریم مذاکره کنیم. اوباما یادداشت کرد و آمادهی رفتن شد.
ثبت ديدگاه