روایت سوپری روبه‌روی یک وزارتخانه
بازدید علمی

از روز پنجشنبه یک عده کت و شلوار پوشیده به وزارت کشور می‌رفتند. در ابتدا فکر کردم ناهاری، شامی، چیزی می‌دهند. بعد که دقت کردم دیدم نه، هر کدام یک عدد پوشه از نوع دکمه‌دار هم دستشان گرفته‌اند. شستم خبردار شد که برای چیزی اسم‌نویسی می‌کنند. یحتمل وام یا شاید هم اردوی تفریحی یا بازدید علمی از وزارتخانه است.

تازه یک عده خانوادگی آمده بودند با خانوم بچه‌ها. بالاخره خوش می‌گذرد. تو همین فکرها بودم که یکهو دیدم دوتا اتوبوس آدم پیاده شدن! خدایا مدرسه‌شان تعطیل شده یا چی؟ نکنه راهپیمایی است و ما خبر نداریم؟!

یکی‌ پیاده، یکی با اسنپ، یکی تپسی، یکی خودرو وطنی و‌ یکی هم غیروطنی می‌آمد. خلاصه خودشان را می‌رساندن. مخصوصا دوشنبه که وقت تمام می‌شد. یهو همه هجمه آوردن تا جا نمانن!

بازدید از طبقه دوم شروع می‌شد. بعضی‌ها انگار سن قانونی نداشتن از همان طبقه دوم بیرون می‌فرستادنشان. خلاصه ۲۰۰، ۳۰۰ نفری در این چندروز شیکان پیکان به وزارت کشور رفتن. می‌گفتند احساس تکلیف کردن. دفتر مشقاشون هم همراهشون بود. بعضی‌ها مشقایشان خط خورده بود و کارنامه به دست چپ. بعضی دیگر هم که خیلی نیاز به تلاش بیشتر داشتن، اصلا کارنامه برایشان صادر نشده بود. بعضی هم که آمده بودند عکس یادگاری بگیرن. بعضی هم تازه کت و شلوار خریده بودند و می‌خواستن به بقیه نشان بدهند! بعضی‌ها هم اسم و فامیلشان قشنگ بود، خوراک اسم و فامیلمون تامین شد!

خلاصه آخرسر که پرسیدیم «آقا چه خبره؟» گفتن «نامزدیه، نامزدیه رئیس‌جمهوره!» خب پس چرا بعضی‌ها را حتی گوگل هم گردن نمی‌گیره! فقط آشنای پدر، مادرشون هستن؟!

می‌گم حالا یک لیگ قهرمانان یا جام حذفی برگزار کنن، دیگه ۸۰ تا اسم رو نمی‌توانیم که گوگل کنیم.

ثبت ديدگاه




عنوان