بازجویی از استخر مرحوم هاشمی به مناسبت ناگفته‌های محسن‌شون
طنز روز | بحث رو منحرف نکن

-نام؟
استخر
-اتهام؟
داشتن آب
-من رو دست انداختی؟
نه والا! خودتون تو بازجویی دیروز گفتین؟
-واسه چی گرفتنت؟
دادن خدمات به آقای هاشمی و خانواده‌ به جز مهدی‌ شون.
-آهان، مچت رو گرفتم. چرا مهدی‌شون نه؟
خب زندان بود دیگه.
-بحث رو منحرف نکن روز حادثه چرا اومدن پیش تو؟
چون می‌خواستن شنا کنن.
-این همه استخر، چرا اومدن اونجا؟
والا منم دوست داشتم یه هفته نیان به من استراحت بدن ولی خودشون…
-باز داری منحرف می‌کنی، چرا وقتی رسیدن، اونجا پر از آب بود؟
من از طرف آب عذرخواهی می‌کنم، ببخشید. میگم دفعه‌ی بعد با توپ من رو پر کنن.
-دیگه داری منحرف میکنی؟
نه خب، چی بگم.
-راستشو بگو، رادیواکتیو رو کی بهت داد بریزی تو آب؟
چی هست؟ اگه مالیدنیه میگم به کارگرا دیگه نمالن کفم، نفهمی کردن شما به بزرگی خودتون ببخشید.
-عجب، نکنه کفت رو چرب کرده بودی حاج آقا لیز بخورن؟
بابا مرحوم ۸۰ سالش بود، مشکل قلبی و قندم داشت.
-منکه میگم تو کلا منحرفی، نگو نه.
عجب گیری افتادیم‌ها.
-اگه راست میگی چرا اون روز همراه تیم محافظ‌ها آمبولانس نبود؟
یه توک پا رفته بود دستشویی.
-حالا اَد همون موقع دستشوییش گرفته بود؟
نه بابا، دارم بحث رو منحرف می‌کنم.
-ساکت، من رو دست می‌ندازی، پدرت رو در میارم.
آخه جناب بازجو مگه می‌رن استخر آمبولانس دنبال خودشون می‌برن.
-ایشون از خانه که خارج شدن سرحال سرحال بودن، چطور یه دفعه‌ای سکته کردن؟
درسته، این از کوتاهی سکته بوده که قبلش خبر نداده، به من چه ربطی داره؟
-اگه به تو ربط نداره و واقعا سکته کردن، چرا قرص زیرزبونی بهشون ندادی؟
من رو دست انداختین؟ من مراجعه کننده دارم، میرم، خودتون حکم رو صادر کنین برام بفرستین.

ثبت ديدگاه