مصاحبهای از جزیرهی هرمز با ملت همیشه در صحنه
برای روز خاکبرسری
۱۰:۰۲ ق٫ظ ۱۴-۰۲-۱۴۰۴
باسلام خدمت شنوندگان فهمیده و همراهان ورپریدهی رادیو غارت.
امروز به جزیرهی زیبای هرمز اومدیم و در جمع ملت همیشه در صحنه هستیم. قراره یه مصاحبه داشته باشیم اونم با کی؟! با هموطنان قوطی به دستمون.
+سلام آقا! عصر دلانگیزتون بخیر!
– بعععع سلووووم داشِ گل. آقای مُرجی!
+ جناب میتونم بپرسم این چارلیتری چیه دستتون؟
– یکم خاک و ماکه. البت نه خاک عادیا پادیا. رنگش فرق داره، سیا میا نیس، نقرهایه!
+ خب بله. خاک هرمز رنگ خاصی داره. شما چرا جمعش کردید؟
– ای بابا… مگه باس واسه چارلیتری مارلیتریهای دستمون به شوما جواب مواب پس بدیم؟
+ پوووف…
– حالا کفری نشو بچه قشنگ! بیبین داش خلاصه وسط دعوا مَوا باس یه چی باشه تو حلقوم بدخوا مَدخوا بیریزیم یا نه؟
+ آها باشه ممنونم. خدانگهدار
– به سلومت!
▪️︎▪️︎▪️︎
+ سلام خانم میتونم بپرسم چرا هرمز زیبا رو برای سفر انتخاب کردید؟
– عه وا بذارید من قیافمو درست کنم. چه یهویی اومدید سمتم!
+ مصاحبه برای رادیوس خانم کسی قیافه شما رو نمیبینه.
– بهتر. عرق کردم موهام خراب شده. جا قحط بود این کامی برداشت سر سال ماه نویی ما رو آورد ایششش…
+ خانم این بطری چیه دستتون؟
– شربت آلبالوئه.
+ اینکه خاکه خانم!
– وا خب معلومه که خاکه. چه سوالیه میپرسی شما آقا…
+ چرا جمع کردید این خاک رو؟
– واسه وقتی کامی مرد. خاک برسر میشم خب… اینا رو جمع کردم که توی مراسم خواستم بریزم روی سرم کلاس داشته باشه. میدونی نقرهایه با مشکی یه هارمونی خاصی ایجاد میکنه!
+ باشه ممنونم برید به خاکبرسریتون برسید…
▪️︎▪️︎▪️︎
+ سلام آقا روزتون بخیر
– سلام بهار شما پر شکوفه، مهربانِ نیکوسرشت. شاهنامهخوان هستم در خدمت شما.
+ پس شاهنامهتون کو؟
– فامیلیم شاهنامهخوان هست قربان!
+ جناب شما مشخصه انسان فرهیختهای هستید. شما دیگه چرا خاک هرمز رو توی شیشه کردید؟
– من فقط اندکی خاک به یادگار خواهم برد. تا روزی که پیکرم را خاک بغل گرفت آن را همراهم در گور سیاه و تاریکم بگذارند. بلکه از شرم زیبایی این خاک، آن خاک با من مهربانتر باشد و پیکرم را جای خوراک مور، تغذیهی درختی کند که فرزندان این خاک در زیر سایهاش عرق از جبین پاک میکنند و…
– خیلی ممنونم از آقای شاهنامهخوان. گویا وقت برنامهمون تموم شد. کات
▪️︎▪️︎▪️︎
+ سلام خانم عصر بخیر
– سلام بفرمایید؟
+ میتونم بپرسم چرا خاک هرمز رو جمع کردید دارید بار ماشین میکنین؟
– چون دلم پاکه
+ بله؟
– بله آقا. دلم پاکه دارم برا همه دوستا و همسایهها و همکلاسیام میبرم ازش.
+ آخه چرا…؟
– چون خاک وطنه. وطنفروش، بیوطن، این خاک وطنه هر ایرانی حقشه یه مشت ازش واسه خودش یادگاری نگه داره.
+ باشه ما بیوطن ولی اینجور که شما ازش میبرید بقیه هموطنا حتی دیگه نمیتونن ببیننش!
– میخواستن زودتر بیان اینجا. والا اه
▪️︎▪️︎▪️︎
+ سلام آقا. چی شد که فکر کردین باید از خاک هرمز با خودتون ببرید خونه؟
– خب مُده! همه میبرن مام روش!
+ ولی این خاک و تماشای این زیبایی سهم همه اس…
– خفه شو ارزشی ساندیسخور. انقد شما سهم ملت رو خوردین یه بارم ما
+ جاااان؟!!! کات آقا کااات، دیوونهخونس…
▪️︎▪️︎▪️︎
شنوندگان عزیز از اینکه وقتتون رو پای برنامه زنده ما هدر دادید متأسفیم. فکرش رو نمیکردیم چنین مصاحبههایی نصیبمون بشه! اما بهتون وعدهی یک مصاحبه جذاب رو میدم!
در برنامه بعدی رادیو غارت با یکی از اعضای خاندان پهلوی گفتگو خواهیم داشت. با ما همراه باشید…
ثبت ديدگاه