حکایت کسی که با همسرش اندکی بد اخلاق بود!
بهشت؟ زرشک!

«سعد بن معاذ» هم سابقه‌ی ایثارگری در جنگ بدر داشت و هم برادر شهید بود و هم درصدِ بالای جانبازی‌اش در جنگ احزاب موجب شهادتش شده بود و گذشته از این‌ها هم رئیسِ فراکسیون اوسِ حزب انصار(یکی از دو حذب اصلی آن زمان!) بود و سابقه ی زیادی هم در انقلاب رسول الله داشت. پیغمبر اکرم(صل الله علیه و آله) در مراسم تشیع جنازه‌اش بدون ردا حاضر شده بودند و با پنجه‌ی پا راه می‌رفتند؛ وقتی علت این امر را از ایشان جویا شدند، فرمودند: «هزاران ملک دور تابوت سعد بودند و من ترسیدم بال آن ها را لگد کنم!» و افزودند: «جبریل و هفتاد هزار ملک بر جنازه ی سعد نماز گزاردند.»

 

ان شاء الله زمانی که ما را درون قبر میگذارند و منتظر حوریان بهشتی هستیم، با واژه ی «زرشک!» مواجه نشویم!

حالا همین داستان را به بحر طویل بخوانید تا خوب جا بیافتد. لطفا موزون و آهنگین بخوانید: در عصرِ رسول قُرَشی، سَعدِ معاذِ مَدَنی بود صحابیِ بزرگی؛ نه به هیکل! که به ایمان و شجاعت و سر انجام شهادت! و چنین بود مقامش که نشستند ملایک به عزایش و نبی آمده بی‌کفش و ردایش و بفرمود بگویند ثنایش و دعا کرد برایش!

چون که چنین رفت بر او، گفت به او، مادر او : بر تو گوارا بود این روضه جنات! که پیغمبرِ ما داد جوابش، که در آخرت این مرد به مشکل بخورد. چون به زن و اهل و عیالش ننمودست محبت و شهادت نشود کل سعادت و بد اخلاقی او تا نشود حل، نگذارد به بهشت او تُکِ پا را! سمرقند و بخارا. (ربط نداشت، قافیه که داشت)
(شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۲۷)

ثبت ديدگاه