تایر زاپاس

شعله کشیده در دلم احساس تکلیف
افتاده گویا در لباسم ساس تکلیف

در خواب دیدم می‌کنم خدمت به ملت
بودم به تنهایی خودم مقیاس تکلیف

از بس سیاست بازی من بود عالی
می‌آمد از هر سو به سمتم پاس تکلیف

از این جهت در فکر تکلیفم شب و روز
اصلا گرفتم گوییا وسواس تکلیف

کلی تز خدمت می‌آید توی ذهنم
هر‌دفعه در هر‌برهه‌ی حساس تکلیف

چون که بد آمد استخاره چند باری
این‌بار کاندیدا شدم با تاس تکلیف

کار آفرینی می‌کنم در حال خدمت
می‌آورم تیمی پر از عکاس تکلیف

عکس و کلیپ و صوت می‌گیرند یکریز
از بنده با ژست و تریپ خاص تکلیف

تا که شود ابعاد تکلیفم مشخص
بر می‌گزارم ر‌ابه‌را اِجلاس تکلیف

در صحنه می‌آیم که شاید کاندیدی
پنچر شود من هم شوم زاپاس تکلیف

باید برای رشد ملت هی درو کرد
جمع رقیبان را ز ته با داس تکلیف

حرف از تخصص یا تعهد نیست، کلا
باید بیایم توی صحنه واسه تکلیف!!

رد صلاحیت ولی شد ختم قصّه
خاموش شد در من چنین احساس تکلیف

ثبت ديدگاه