تا کَسی تاکسی نگوید؛ تاکسی نایستد!!
۱۲:۰۳ ب٫ظ ۱۸-۰۷-۱۳۹۵
راه راه : خدا نکند که هیچ بنی بشری محتاج دیگران شود. خصوصاً وقتی حسابی دیرش شده باشد. مثل بنده که همین چند وقت پیش که قصد جایی کرده بودم و دیرم هم شده بود، تصمیم گرفتیم جهت سهولت و تسریع در طی طریق از تاکسی استفاده کنم. اما همین که آمدم کنار خیابان و منتظر ایستادم، انگار طرح تاکسی ممنوع در شهر پیاده شد. فقط متوجه نشدم از کدام تاکسی پیاده شد، تا سوارش شوم! حالا شما بگو تاکسی میاد؟ بنده میگم نه، نمیاد! به نظرم راحت یک ربع، بیست دقیقه ای ممنتظر ماندم. اما خب از آنجا که خدا پاسخ همه بندگانش را می دهد، بنده نیز بی نصیب نماندم و بالاخره جوانی پیدا شد که بنده را سوار کند.
اما چشمتان روز بد نبیند. بر خلاف راننده که از رانندگی با سرعت هرچه تمام تر و انجام حرکات مارپیچ و سبقت از راست و سایر رفتارهای خطرناک لذت می برد، بنده در حالیکه مجبور به شنیدن ترانه «حالا یارُم بیا…» با صدای بلند بودم، محکم به صندلی چسبیده بودم و برای مدتی دچار اشتباه شدم که من عجله داشتم یا راننده؟! این ها را اضافه بفرمایید بر اینکه صندلی از قسمت تکیه گاه فرورفتگی داشت و از قسمت نشیمن گاه بر آمدگی! درون ماشین هم بوی تندی، حاصل مخلوط شدن بوی عرق و دود سیگار راننده، جریان داشت که هر جنبنده ای را مدهوش می کرد! به این آشفته بازار، گرمی هوا را هم اضافه کنید. شما بودید چه کار می کردید؟! جانم؟ پنجره؟ نخیر! یعنی بله، به ذهن خودم هم خطور کرد اما عملی نشد. چون کلید بالا و پایین شیشه در طرف مسافر از کار افتاده بود و رویش با سلیقه خاصی چسب برق سیاه چسبانده بودند.
نکته جالبش موقع پیاده شدن بود که چشمم افتاد به کاغذ روی شیشه که نوشته بود: «درب را آهسته ببندید»!! حیف بعد از بستن در، این نوشته را دیدم وگرنه یک دری می بستم که دیگر باز نشود. نه که عقده ای باشم، اما اگر شما هم در وضعیت مشابه قرار می گرفتید و دو و نیم برابر قیمت کرایه می دادید، آن هم فقط برای اینکه چون دیرتان شده بود و خواستید تا یک جایی بیشتر بروید و مثلاً راننده به خاطر شما پیچیده داخل فرعی، بد تر از این می کردید!! و تازه اگر می دیدید که راننده دقیقاً بعد از آنهمه منت گذاشتن سر شما که «حالا من به خاطر تو باید بروم از فلان جا دور بزنم و برگردم»، جلوی پای شما یک دربستی به دورترین نقطه شهر سوار کرده، از پشت سر فحشش هم می دادید. ولی بنده فحش ندادم!
این بود حکایت بنده و این شهر و وسایل چهارچرخ زرد رنگش. که حتی راننده ها هم نمی دانند چرا ماشینشان زرد است و مثلاً صورتی نیست! شما می دانید چرا تاکسی ها زرد اند؟
ثبت ديدگاه