اندر احوالات دانشجو و روز دانشجو
تذکره دانشجویی
۲:۰۸ ب٫ظ ۱۶-۰۹-۱۴۰۲
آن آکل کوبیده سلف دانشگاه، آن آشپز املت و نیمروی خوابگاه، آن پیچاننده کلاسها، آن شاغل امروز و بیکار فردا، آن سلطان مشروطیت، آن توانای در حاضری زدن به هنگام غیبت، آن خالق حرف زدن بدون تکان دادن لب، آن برای گرفتن جزوه و کتاب در تاب و تب، آن فسیل شده برای باز شدن صفحه انتخاب واحد، آن تمام شرایط تقلب را واجد، آن فوتو انداز با ژست درس خوانان، آن از جمله غایبان امتحان، شیخنا و مولاتنا دانشجوی فرهیخته، اهل درس که نبود، لیک روزش گرامی!
نقل است سالیانی دور روزی را برای گرامیداشت این جماعت مشتاق علم نداشتیم، پس شاه مملکت بههیمن ورود معاونت وقت رئیسجمهور آمریکا درایت به خرج داده و موقعیت مناسبی برای اختصاص یک روز برای دانشجویان فراهم کرد، پس سربازان خویش را دستور داد نتق از این جماعت کشیده تا بفهمند زین پس به بهانه اعتراض به ورود جنایتکاری به دانشگاه، کلاس خود را نپیچانده و ارزش علم بیش از این است. به رسم پدر تنوری گداخته و تیری انداخته و سه دانشجو به قربانگاه فرستاد. لکن تا به امروز بر همگان پوشیده است که چگونه عزای آن روز به رقص و آواز این روز بدل گشت!
از دانشجو جماعت کرامات بسیار است. در احوال ایشان گویند بر این رویه ثابتند و بر این جمله مقید، که افتادگی آموز، گر طالب فیضی! پس جملگی، فیوضات بسیار طلب کرده و تپ و تپ میافتند. کراماتی نیز چون پیام دادن بدون نگریستن به گوشی موبایل، خفتن هنگام خوانش کتاب و همکاری مسالمتآمیز حین امتحان فردی پایان ترم از ایشان نقل است. در وصف ایشان گویند: از علوم هر چه بود دانند جز اکثر آن.
گفتند: «درس بخوان.» گفت: «سخته»، گفتند: «کلاس را نپیچان.» گفت: «سخته»، گفتند: «خودت جزوه بنویس» گفت: «سخته»، گفتند: «پس از چه روی به این مکان آمدی؟» گفت: «زایش دانشگاهها را پاسخ گفتم! آزاد و غیرانتفاعی و مجازی و شبانه و علمی کاربردی و پیام نور همه چراغ سبزشان را روی ما گشودند. پس اجابت کردیم. لیسانسی بدهند ما برویم.»
ثبت ديدگاه