بیا اینور بازار
خیلی KHARی
۴:۳۰ ب٫ظ ۱۱-۰۶-۱۴۰۰
استاد دکتر شکور پولدوستانی در دفتر خود نشسته است و مشغول بازی آنلاین که فردی وارد میشود.
– سلام استاد.
– سلام، شادی و نشاط بر شما باد. بفرمایید.
– منو بهجا آوردید؟ سعیدیام.
– همونی که سیگنال بت لیگ کونکاکاف میده و همهش رو برده؟
– نه استاد.
– همون سعیدیای که ویلا و باغ و ماشین اجاره میکنه واسه عکس گرفتن و گذاشتن تو پیجموپ؟
– نه استاد. منم یه خَرَم.
– چی؟
– پکیج KHAR شما رو تهیه کردم دیگه. الان دیگه خر خرم.
– هزینه پکیج رو واریز کردید؟
– بله، کامل و همه ترمهاش رو همون اول.
– عه! آره… سعیدی… تویی…
– خواستم بگم که واقعا زندگی منو متحول کردید. من قبلاً عین یه گاو بودم، اما الان واقعا خرم.
– خر نه، خار! KHAR! میدونی دیگه کِی یعنی کار. اِچ همیشگی. اِی یعنی آدمها. آر یعنی روزگار. کار همیشگی آدمهای روزگار! من و گروه تحقیقاتی بینالمللی دکتر پروفسور شکور پولدوستانی خوشحالیم که تو توی ۲۳ درصد خاص جامعهای و سوای اون ۸۷ درصدی.
– خب این که بیشتر از ۱۰۰ درصد شد.
– کاملا درسته. چون تو الان بیشتر از ۱۰۰ درصدی.
– آهان، بله. با برنامه، باکلاس، باشعور، با پدرمادر، پولساز، سنگساز، کمکار، پر آب، بیخستگی، نفرولوژی فول…
– چی؟
– استاد، خودتون گفتید برای تغییر لازمه که از خودت بگذری. خب منم یه کلیهم رو فروختم تا پکیج خر شما رو بخرم.
– آخه…
– الانم اومدم تشکر کنم که خیلی خوب بوده. بسیار بسیار از کائنات ممنونم بابت جذب شما. نمیدونم شما پاداش کدوم کار بیرونروی کلیهم هستید.
– دیگه همینه. گفتیم ما توی دوره. حتما نفس عمیق بکش، تجسم خلاق کن و خلاقانه کار کن. کائنات دو دستی در خدمتته. دوره جدیدمون هم تا فردا صبح آماده میشه. اونم بگیر. یه کلیه دیگه که مونده برات.
– چشم استاد. وقت گهربارتون رو نمیگیرم. بدرود.
– بدرود جانم.
ثبت ديدگاه