آموزش علوم غریبه(قسمت 2)
در احوال و مقامات روحانا
۲:۴۸ ب٫ظ ۲۹-۰۸-۱۳۹۹
راه راه:
در کتاب “اعترافات غزالی” چنین آمدهاست:
بدانکه روحانا حاجتی داشت، پس بر مبلی نشست و خداوند را چنین گفت: «خداوندا به من صندلیای عطا کن که از شدت نرمی جُم نتوانم خورد» پس خداوند عالم بهاو صندلیای عطا کرد تمام چرم. چنانکه جن و انس و دههشصتی و پیرمردان بر گرد وی چرخیده و از او رفع حوائج میکردند. و او یکماه را بر صندلی مینشست و با تلهپاتی امور مملکت میگرداند. و خادمان چترها گسترده که آفتاب بر او نتابد و او یک دلاری را در کنار هزاری نهاده و جمله وزیران و ارکان دولت بر بنزهای خویش نشسته و با تلهپاتی به وی احسنت میگفتند.
روزی “آصفبن برخیا” و یکی از جنیان بهنام “شدبیر” بهنزد روحانا آمدند و گفتند: یا روحانا، با اینچنین منزلتی که حق توراست و اینچنین صندلی که در زیر شماست، دیو گرانی را بطلب که آدمیان را عذاب مینمایند. باید وی را حاضر کنی و سؤال کنی که چه علاج دارد؟ روحانا بر صندلی تکانی و خورد و فرمود: این طلسم را بر موم نوشته و بسوزاندید.
و این عزیمت بخوانید:
سلسلا مسحلا لیکون ارزانی فی الیوم اول التوافق، االساعه العجل الوحا، بالحق اصلاحاتا.
آنها چنین کردند و ناگهان زمین لرزید و دیوی در را باز کرد و داخل شد و گفت: سلام. دیوی بود سرش چون حباب، پاهایش مانند پایمرغ و برسینهاش آرم ایرانخودرو افتاده بود. دو دندان مانند پلنگ فیلم عصریخبندان از دهانش بیرون آمده و رنگ پوستش به بنفش میزد. روحانا وی را فرمود: مأوای تو کجاست و بگو چگونه مردم را عذاب مینمایی؟
دیو گفت: مأوای من در پایین شهر است و برگرد قشر کارگر چرخیده تا دست برایشان مییابم و کارگر را در آغوش گرفته و فشار میدهم تا نفسی از وی بیرون نیاید و صورتش سیاهش شود.
روحانا برصندلی تکانی خورد و گفت: خب پس بر قشر مرفه دست نیابی، برو که در امانی.
دیو گرانی، در باز کرد و برفت و وزیران که سوار بنزها با تلهپاتی شاهد امور بودند بر وی احسنت گفتند. و همهچیز به تدبیروامید پایان یافت.
ثبت ديدگاه