عینک کارگردانکُن
در ستایش عینک آفتابی
۱۰:۰۳ ق٫ظ ۱۱-۰۳-۱۴۰۴
عینک آفتابی برکت میآورد. به کجا؟ همهجا. مثلاً نوشابه نارنجی (یا همان زرد پرتقالی!) اگر عینک آفتابی بزند، نوشابه مشکی میشود و از جلو بزرگترهای مجلس برداشته میشود و میرود توی دلِ همگان.
مثلاً پسری که چشمانش را با یک من عسل هم نمیشود دید، برای چشمهایش پشت عینک آفتابی میشود بلیت خرید و به تماشایش نشست. حتی اگر در خانه و با پوشش کتشلوار باشد برای عکس گرفتن. حتی اگر به عینک آفتابی، بگوید عینک دودی. حتی اگر در شب باشد و مترو و موقع برگشت از کاری که در محل کار باید لباس کار بپوشد تا آردی نشود. حتی میشود با گذاشتن عینک آفتابی در جواب «خوشتیپ» برنگردد.
عینک آفتابی به مراسم ختم هم کلاس میبخشد. شما با عینک آفتابی دیگر نیازی به فشردنِ گوشهی چشمانت نداری تا اشکی از آن روان شود. دیگر نیازی هم نیست در ختم عر بزنید و موقع دفن کردن مرحوم، خودتان را درون قبر کنید که بعداً نتوانند شما را از خاک جدا کنند و مجبور شوند با مرحوم شما را هم چال کنند. شما با عینک آفتابی میشوی برد پیت در مراسم ختم آلپاچینو و در کلیسای روز یکشنبه یا شاید دوشنبهای که پدر روحانی اضافهکار ایستاده تا نان و بوقلمونی به سفرهاش ببرد.
عینک آفتابی برای شما تندیس اسکار، نخل کن و خرس نقرهای ونیز و برلین و هرچه هست، در رنگهای مختلف به بار میآورد. یعنی شما با زدن عینک آفتابی و البته قبل از آن زدنِ دکمهی ضبط روی دوربین و قبل از آن ریختن سه چهار آدم بهعنوان بازیگر و قبل از آن نوشتن چهار خط سیاه روی صفحهای سفید بهعنوان فیلمنامه و بعد از آن، با زدنِ عینکی که شما را بدلِ بدلِ مبدلالتبدبلِ یکی از کارگردانها میکند، از خوشحالی عر میزنید و بعد روی صحنه میروید و جایزه میگیرید و بعدتر از آن هم از خفقان و چیچییایسم در کشور مینالید و باز عر میزنید.
ثبت ديدگاه