اندر حکایت دزد و گدا
دزد کِنِف شده چه گفت؟

دزدی گدایی را گفت: «شرم نداری که دست از برایِ جوی سیم پیشِ هر لَئیم دراز می‌کنی؟»

گفت:

«دست دراز از پیِ یک حبّه سیم

به که بِبُرَّند به دانگی و نیم»

دزد که از حجم کنفی، کناف‌کاران را می‌مانست دشنه در کشید و گفت: «حالا که هم انگشتان سالم داری، هم عزت نفس و هم پول هرچه داری بده که وقت تنگ است و مال کم!»

گدا که دید خرش بدجایی گیر کرده، زد به صحرای ننه‌من غریبم که هم دزد رسوا کند هم خود بگریزد؛ فلذا عربده برآورد که: «ایهاالناس کجایید؟! دزدی شگرف بگرفتمی که در کنار دزدی خفت گیری نیز کناد!»

مردم از حجم صدا جملگی جمع گشتند.

گدا چون اطراف شلوغ دید عجز و لابه آغاز نمود و دزد را به آزار همیشگی خویش متهم ساخت. دزد به دفاع از خویش برآمدی که این مردکِ گدا دنگ کافه‌های خویش ندادی، هربار شماره کارت بگرفتی و تا کافه بعدی آنلاین نشدی و پیجینگ‌اش در حالت نو ریسپانس!

مردمانِ معتقد به «آنلی گاد کن جاج»، که جملگی زخم خورده دنگ‌ندهندگان کافه بودند، قصد جان گدا کردند.

دزد که دید از نمدِ این نمط! کلاهی برایش آب نمی‌خورد پیشنهاد گشتن جیب‌های گدا، به قصد برداشتن سهم دنگ داد. چون دست در شال گدا کردندی، سیب گاز زده‌ی رجیستر شده‌ای یافتند الماس نشان و آخرین سیستم. دزد آن را جای دنگ برداشتی و از ماجرا فلنگ بربست. گدا با کله‌ای عصبانی از ماوقع، مردم را تهدید به پاسخ کارما نموده، گفت: «با همتون گَهلَم، گهل تا روز قیامت!» پس سه‌ویچ خر آخرین سیستم خود برداشتی و با آهنگ «نوموخوام صداتو بشنوم» از شهر خارج شده به سمت بلاد‌الفرنگ رهسپار گشت. گفتنی‌ست دزد هم در همان بلاد فکیج الموفقیه* در پاچه مردمان فروافکند!

 

*فکیج الموفقیه: خر رنگ شده جای قناری، آنچه ابلهان باور کنند، آیفون نصف قیمت، پکیج موفقیت

ثبت ديدگاه