شرحی بر نجات ادبیات فارسی
رستم و هفتخانی دیگر
۲:۴۸ ب٫ظ ۲۶-۱۲-۱۴۰۲
نقل است روزی رستم در کنار جویی بنشسته و مویه میکرد و گرز گران بر سر میکوبید.
سیمرغ چون این صحنه را دید شتابان به سوی او رفت و گرز گران را گرفت و به دور دستها پرت کرد.
بر رستم خروشید که تو را چه شده که اینگونه مینمایی؟
رستم گفت: من که پری نسوزاندم تو اینجا چه میکنی؟!
سیمرغ گفت: رفته بودم بقالی برای بچه سیمرغها تنقلات بگیرم که صدای تو را شنیدم. اینها را بیخیال! فرزند پسر خوانده گرانقدر، شرح حادثه کن.
رستم گفت: چند صباحی است چیزهایی میشنوم که ما را به این اوضاع کشانده است.
شنیدم ادبیات فاخر فارسی را تغییر میدهند به ناز میگویند کیوت، به زوج میگویند کاپل، به فهرست میگویند لیست، به جعبه میگویند باکس و کلمات دیگر که فرصت شرح آن نیست.
سیمرغ گفت: آشفتگی ندارد! فقط میخواهند با کلاس شوند.
رستم گفت: هفتخان و نبردهای من و اجدادم به کنار که انجام دادیم تا شاهنامه نوشته شود. دلم بهر فردوسی کباب است که برای نوشتن آن رشادتها بکرد. آگاه شدم که برای تعدادی از خبرنگارها این بیت را میخواند:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
این عده از زحمات سی ساله فردوسی بیخبرند که سالها راحت سر بر بالین نگذاشته و با چای و قهوه بیدار مانده و شناهنامه را بسرایده است.
و تو چه میدانی که قهوه با کبد چه میکند.
اینان چه دشمنی با فردوسی دارند که اینگونه مینمایند؟
سیمرغ کمی اندیشید و گفت: اینطور که معلوم است سختتر از هفتخان در پیش داری!
و تعداد پر خویش را کند و به رستم بداد و گفت: هر زمان یاری خواستی، یکی از این پرها را آتش بزن.
رستم گفت: هنوز تعدادی دارم! نیازی نیست.
سیمرغ گفت: راه بسی سخت است و دشوار.
و سپس از کیسه خرید خود یک پاستیل خرسی بیرون کشید و به رستم داد و بگفت: رستم دستان یل کارزارهای نامنظم این را بگیر و بخور! لذیذ است و نزد بچه سیمرغها محبوب.
رستم پاستیل را گرفت و برفت تا خویش را برای پیکار با ویرانکنندگان ادبیات پارسی آماده گرداند.
ثبت ديدگاه