بازتاب مناظرات در دنیای مردگان
روح محمدرضا پهلوی صدای پزشکیان رِ شنید
۹:۵۰ ب٫ظ ۳۰-۰۳-۱۴۰۳
در جریان حواشی پیش آمده بعد از پخش برنامه مناظره اول ریاستجمهوری ایران از شبکههای حکومتی جمهوری اسلامی، خبرنگار اینتر نشمار، با کمک دعانویسانِ پسر ملکه فقید، چالز سوم توانست با روح محمدرضا پهلوی ارتباط گرفته و با او در رابطه با اظهارنظر یکی از نامزدهای ریاستجمهوری، درباره وضعیت آسفالتها در زمان سلطنت خاندان پهلوی گفتوگویی داشته باشد.
متن این گفتوگو به شرح زیر است:
خبرنگار: نظر جنابعالی درباره اظهارنظر یکی از نامزدها در موضوع کیفیت آسفالت در دوران سلطنت خاندان شما و اینکه ترکیهایها از دیدن آسفالتهای ایران، کف و خون قاتی میکردند چیست؟
روح محمدرضا پهلوی: من صدای این کاندیدای عزیزدل رِ شنیدم. ابتدا به جهت اینکه ما رِ شهر دونستن و تمام تارگتهاشون رِ به انقلاب زدن تشکر و از همینجا اعلام میکنیم که اگر بتوانند یک بُل بگیرند و ما رِ دوباره بیاورند داخل بازی، ما پشت دست ایشان بازی میکنیم و اولین صبح که چشمان مبارکمان رِ باز کنیم و صبحانه شاهانه خودمان رِ بخوریم، با ایشون اجماع میکنیم و انقلاب رِ سر دست میدهیم بیرون.
خبرنگار: آقای پهلوی پس اظهارات نامزد مورد نظر را تأیید میفرمایید؟
روح محمدرضا پهلوی: ایشان به آسفالتهای زمان ما لطف دارند. حالا اینطور که میگویند هم نبوده! یک چندتایی چاله چوله هم بود. خود ما در اثر وجود همین چالهها، چند بار سَر مبارکمان به طاق ماشین خورده است. بعضیهاشان رِ ما خودمان به چشم ندیدیم؛ اما در کتاب خاطرات «عَلَم» پدرسوخته خواندهایم که «جاده فرعی که به خیابان اصلی فرحآباد میخورد برعکس خیابان اصلی، خاکی بوده و چون ما چشم مبارکمان هرگز به آنجا نیفتاده بود اوضاعش آن طور مانده بود». بین خودمان باشد این ترکیهایها هم که میآمدند، ما به رانندهمان میگفتیم که مویی چالهها رِ بین دو لاستیک بیندازد و رد کند. بالاخره ما شاه بودیم، باید از وجه آبادانی کشور در جلوی غریبهها، حراست میکردیم.
خبرنگار: میگویند اکثر قریب به اتفاق روستاها در زمان سلطنت شما، راه آسفالت نداشتند. در این باره توضیحی دارید؟
روح محمدرضا پهلوی: بله. قویا تایید میکنم و این مسئله رِ از نقاط قوت دوران حکومت پهلوی میدانم.
خبرنگار: میتوانم خواهش کنم قدری بیشتر توضیح بدهید!؟
روح محمدرضا پهلوی: بله میتوانید.
خبرنگار: اِی توی روحِ…، خب بفرمایید دیگر!
روح محمدرضا پهلوی: آهان. ببینید در آن دوران، چون شبکه مترو و حمل و نقل عمومی مطلوب نداشتیم، ترافیک خیلی زیاد بود. آنقدر که «رابرت گراهام» که احتمالاً از اقوام گراهامبل باید باشد، توی کتابِ «ایران: سراب قدرت»ش درباره تهران نوشته: «…ترافیک شهر را مثل لشکر مورچگانی که تکه غذایی را احاطه میکند، در چنگال گرفته است. …». خب طبیعتاً هوای شهر خیلی کثیف و آلوده میشود. ما همه خانوادگی ذهنمان درگیر حل این مسئله شده بود. برادر کوچک ما که صاحب کارخانه هلیکوپتر سازی بود، با نیتی خیر پرسشی مطرح کرد که: «اگر مردم ازدحام ترافیک را دوست ندارند، چرا نمیروند هلیکوپتر بخرند؟!» ما به این مطلب فکر کردیم. دیدیم خب همه مردم که وسعشان نمیرسد مثل ما برای خانواده خودشان هلیکوپتر بخرند، پس به جای آن، بیاییم دست به ترکیب روستاها نزنیم تا یونیک و نچرال بماند که هر وقت دود و ترافیک مرد رِ خسته کرد، به روستا بروند و نفسی بکشند و ما رِ دعا کنند.
خبرنگار: تمام شد؟
روح محمدرضا پهلوی: بله
خبرنگار: خیلی تاثیر گذار بود اعلی حضرت. وقت شما رِ، عه ببخشید شما را نمیگیریم. موفق باشید.
روح محمدرضا پهلوی: آهای مرتیکه الاغ! نگفتی این گزارش ما رِ از کدوم شبکه پخش میکنند!؟
* جملاتی که در «» قرار دارند مستند هستند.
ثبت ديدگاه