تقویم تاریخ 17 مرداد
روز جهانی فضولی!
۹:۳۲ ب٫ظ ۱۷-۰۵-۱۴۰۳
سال ۱۲۹۸ شمسی و ۱۹۱۹ میلادی، جنگ جهانی اول تازه تمام شده بود. حتما خبر دارید که تا جنگ جهانی، هیچ یک از ابرقدرتها نمانده بود که یک دستی به کشور ما نرسانده باشد و نبود از چنگال و دندان که برای این مرز و بوم تیز نکرده باشند. تا اینکه هر کدامشان یک وری افتادند به نفسنفس زدن. آلمان که با دست و پای گرهخورده به هم، داشت به کارهای بدش فکر میکرد. شوروی که تازه دست به انقلاب زده بود و داشت با تزارهای روسیه خداحافظی میکرد. عثمانی هم که تکههایش را دودستی میکشید که جدا نکنند. این وسط فقط یک روباه مکار مانده بود که دستهایش را به هم میمالید و زبانش را روی لب میکشید و میگفت: «خب، الان که همه ورشکسته شدن، کجا رو بریم بخریم؟» و کجا بهتر از ایران؟ هم دستش به دهنش میرسد، هم مردمش مهربانند، هم چهارفصل است، هم بهتر از اینجا کجا اصلا؟
این شد که انگلیس با عامل داخلیاش یعنی وثوقالدوله شروع کرد به معامله، چه معاملهای؟ معامله فضولی! یعنی چه؟ خدمتتان عرض میکنم. اگر بخواهیم مثالی برای توضیح این نوع از معامله بزنیم، باید از انگلیس و وثوقالدوله تشکر کنیم که بهترین مثال را برایمان جور کردهاند. معامله فضولی یعنی یک نفر ملکی را ارث پدرش ببیند و بفروشد، مثل وثوقالدوله که اجازه نظارت بر تمام تشکیلات مالی و نظامی ایران مثل امتیاز راهآهن و راههای شوسه که اصلا چیز مهمی هم نبود را با حفظ استقلال کشور(!) به انگلیسیها داد و اسپانسری استخدام مستشاران انگلیسی را در وزارتخانههای ایران برعهده گرفت! یعنی تقریبا یک چیزی توی این مایهها: صاحبخانه پول کامیون دزدانی که دارند وسایل منزل را بار میزنند حساب کرد! برخی از محققان معتقدند وثوق یک لحظه مملکت را با ارث پدرش اشتباه گرفت و وقتی متوجه اشتباهش شد، دیگر مهر و امضای قرارداد خورده بود و انگلیسیها داشتند ناپلئونی را پخش میکردند!
خلاصه انگلیس اختیار اوضاع را دست گرفت و خیلی جدی، بدون این که خندهاش بگیرد ادعا میکرد استقلال ایران خدشهدار نمیشود.
روزها گذشت و قرارداد فضولی ادامه داشت؛ اما چون فضول متوقف نمیشود و حتی اگر به جهنم هم برود، درباره کیفیت هیزم و مقدار مواد مذاب موجود در آتش و قیافه ملک عذاب و درصد خلوص قیر داغ ریخته شده در حلق خود صحبت میکند، باید یک نفر باشد که در دهان او را ببندد! در قرارداد ۱۹۱۹ آیتالله مدرس نقش این یک نفر را بازی کرد. وقتی استقلال کشور را در خطر دید، به همراه عدهای دیگر از بزرگان، بلند شد و با تبیین مردم، کمک کرد تا برای پس گرفتن حقشان از مملکت خود، اقامه دعوا کنند. و به این صورت، قرارداد منتفی و بعد هم در مجلس رد شد. تا انگلیسیها بدانند اگر دلشان گرفت و هوس خرید کردند، باید برای خرید پماد سوختگی اقدام کنند، نه کشوری مثل ایران!
ثبت ديدگاه