سفرنامه نادرخسرو
سفر به سرزمین آبکش زنگ زده| روایت اول: فرودگاه «گون بریون»
۶:۴۵ ب٫ظ ۱۸-۰۴-۱۴۰۰
سنه یکهزار چهارصد و نوزده هجری شمسی مطابق با فلان و بهمان و از این مسخرهبازیهای قمری و میلادی، بر آن شدم تا سفری نمایم به ارض مقدس فلسطین (رژیم صهیونسیتی سابق و فلسطین اسبق) تا نظاره کنم پیش بینی آن مرد در خصوص این نکته که اسرائیل بیست و پنج سال آینده را نخواهد دید چگونه وقوع یافته است؟
پس از بازگشت از این سفر حیرت آور و غرور انگیز و رجعتم به دیار خویش عزم خود را جزم نموده تا مشاهدات خود را به رشته تحریر درآورم که شاید عبرتی باشد برای آیندگان که دیگر هیچ قوم و نژادی را هوس الدنگبازی به سر نزده و قصد کشورگشایی ننموده و پای بر دم هیچ ملت مظلومی ننهد. چرا که شاید آن مظلوم مردم تحت حمایت شیری باشند که خوراکش سجیلخور نمودن مکاران و روبه صفتان بوده و تفرجش به دریا ریختن ظالمین و عمله و اکره ظلم.
القصه؛ طیاره ما پس از به زمین بنشستن صدایی از بلندگوهایش طنین انداز شد به این موضوع که «مسافرین محترم پرواز شهر قدس (قلعه حسنخان)، ورودتون رو به شهر قدس (اورجینال) خوش آمد گفته و امیدوارم در کشور زیبای فلسطین اقامت خوب و به یاد ماندنیای داشته باشید. هم اکنون در فرودگاه «گون بریون» هستیم و تا لحظاتی دیگر دربهای هواپیما باز خواهد شد. با تشکر کپتن احمدی».
پس از استماع سخنان راکب طیاره این حقیر را از دو سوی شک و شبهه حملهور شد. ابتدا از این جهت که «کپتن احمدی» چرا اسم فرودگاه را بجای «بن گوریون» به غلط «گون بریون» ادا نموده و دوم شبهه از این جهت که مگر این عنوان یک عنوان اسرائیلی نیست و چرا پس از پاک شدن ارض مقدس فلسطین از وجود نحس این سگان صهیونیست عنوان فرودگاه تغییر نکرده و همان عنوان سابق باقی مانده است؟
لذا از بغل دستی خویش علت امر را جویا گردیدم که با پاسخی در خور توجه و تحسین آمیز مواجه گردیدم. جوان بغل دستی که مشخص بود از اهالی همان منطقه و فرزندان ناف قدس شریف میباشد در پاسخ گفت: «پدر جان جان درستش همون «گون بریون» هست و با اون «بن گوریونی» که تو ذهن شماست خیلی فرق میکنه.»
لذا علت این شباهت و دلیل نهاده شدن این نام عجیب را از جوانک پرسیدم که در پاسخ گفت: «خدمتتون عرض کنم که زمانی که بچههای مقاومت حمله کردن که فرودگاه رو بگیرن سربازای اسرائیلی اومدن مقاومت کنن و نذارن فرودگاه دست ما بیفته، بچههای ما هم که دیدن این فلون فلون شدهها از رو نمیرن چند تا موشک درست حسابی سمتشون انداختن و از شدت انفجار هرچی سرباز اسرائیلی بود مثل مرغی که بریون بشه گونش بریون بریون شد.»
حقیر هم که از فرط شباهت «گون بریون» و «بن گوریون» زبانم الکن گردیده بود پرسیدم. «حال این «گون» که میگویی کجای آدمی میباشد که از هرم آتش جوانان مقاومت اینچنین بریان گردیده است؟»
جوانک را که از سؤال این حقیر به خنده افتاده بود، بالای لپ و کمی پایین تر از چشم مرا کشید و با خنده گفت.«گون یا همون گونه اینجاست حاج آقا» و سپس عزم ترک طیاره نمود و حقیر هم همان دهم دریافتم که سفری سرشار از حیرت و شگفتی پیش رو دارم.
ادامه دارد….
ثبت ديدگاه