گذر روزگار بر رژیم صهیونیستی
سوکاغ* نخور باباه!
۷:۳۳ ب٫ظ ۱۵-۱۰-۱۴۰۱
روزنوشتهای اخیر یک کاربر فضای مجازی بهنام «مناخم-۷۰۷»؛ یکی از خلبانهای نیروی هوایی رژیم صهیونیستی
سهشنبه: فردا مراسم نکبتی دانشآموختگی ما است. مامانم سر چشموهمچشمی با عمهام که پسرش خلبان است، وادارم کرد وارد نیروی هوایی شوم؛ اگرنه الان سر شغل رؤیاهایم، یعنی گاوداری بودم. اگر گوگوخاخ، گاو عروسکیام، در مدت آموزش همراهم نبود، تا حالا از ترس، هفت تا کفن پوسانده بودم. این یارو «بنی گانتز» قرار است برای مراسم فک بزند. اَه! من میتوانستم فردا بهجای دیدن گانتز، کلّی گاو ببینم، اما حیف که مامان نگذاشت!
چهارشنبه: چه مراسم خری بود! تنها خوبیاش آن ماستمیوهایهای روی میز پذیرایی بود. همه، میز پذیرایی را میپاییدند و هیچکس جز ایگالِ خودشیرین که جلوی من نشسته بود، به زرزرهای گانتز گوش نمیکرد. بهخاطر آن تشویقهای چندشناکی که خودش تنهایی تقدیم گانتز میکرد، میخواستم همچین با لِنگم به پشت صندلیاش بکوبم که شُشهایش بترکد! آخرش فقط شش ماست به من رسید! وحشیها نگذاشتند بیشتر بردارم!
پنجشنبه: امروز صبح ایگال یک روزنامهی هاآرتص را دستش گرفته بود و از عصبانیت کوآککوآک میکرد. ما هم با نیشهای باز از او فیلم میگرفتیم! هرچه که این کُرّهبُز را دِق بدهد، مایه مسرت همهمان است! روزنامه را از او گرفتم تا بلند بخوانم و حرصش بدهم، اما با بچهها پس افتادیم! نوشته بود گانتز دیروز توی مراسم ما گفته است که داریم برای حمله به ایران آماده میشویم و شما تازهخلبانها را هم میخواهیم در عملیات حمله به تأسیسات هستهای ایران، تازهداماد کنیم! بعد هم نوشته بود که حرفهای گانتز فقط بلوف و سوکاغخوری است و ما اصلاً نه خر داریم و نه خرسوار که بتوانیم حریف ایران بشویم! به اینجا که رسیدم، ایگال روزنامه را با دندان پاره کرد. گوگوخاخ را توی دستم فشردم تا آرام شوم. از چشمهای همه، بهجز آن ایگال بیکله، میخواندم که میخواهند فلنگ را ببندند… من هم که همیشه پِلَنِ B را توی شکم گوگوخاخ، جاساز کردهام، اما نامردم اگر قبلش، با غلتک از روی ایگال رد نشوم!
سوکاغ: شکر به عبری
ثبت ديدگاه