هنـرِ برحق بودنِ همیشه (۲)
سیاهی خاص در مراکش!

قسمت قبل

برداشتی آزاد و نقیضه‌وار بر کتاب «هنر همیشه برحق بودن ـ آرتور شوپنهاور»

 

سه. گزاره‌های خاص خصمت را تعمیم بده.

هر نتیجۀ محدودی را که به نفع ماست، اندازۀ تمام اختلاس‌های شنیده و دیده باز می‌کنیم تا جایی که انگار یک حقیقت عام و محض است. این ترفند برای حمله است. اما اگر طرفِ مقابلِ شما از آن استفاده کرد، می‌توانید علیه او استفاده کنید.

مثالی که (به جان خودم و خودتان) کتاب آورده این است: ساکنان مغرب (همون کشور مراکش) سیاه هستند عین نصفه‌شب حوالی ساعت سه و ربع، ولی دندان‌های سفیدی دارند عین صبح ساعت نه و نیم. پس آن‌ها در آنِ واحد، سیاه هستند و هم سیاه نیستند! (مبارزانِ علیه نژادپرستی، بنده رو ببخشن.) این‌جا طرفِ مقابلِ شما می‌گوید یا آش با جاش (همه‌چیز) یا کلاً هیچ‌چیز! یا صد یا صفر (شاید شما باکلاس باشید و این را کمال‌گرایی بخوانید).

مثال یک، مناسب خوش‌تیپ‌های عزیز: ساعت مچی خریده‌اید فلان‌ تومان. شخصی به شما می‌رسد و می‌گوید که‌ ساعت شما اتوماتیک نیست (باتری‌خور است.) و خب ساعتی که باتری‌خور باشد اصلا ساعت نیست. حالا شما هرچه بگویی من این ساعت را از پول خون ناپاک جاری در رگ‌هایت گران‌تر خریده‌ام، به‌ خرجش‌ نمی‌رود که نمی‌رود. این‌جا شما‌ احساس می‌کنی ساعتی که در دست دارید ساعت نیست، انگار شبیه‌ دهه شصت، مچ دست‌تان را‌ گاز گرفته‌اید تا شبیه‌ ساعت مچی شود!

نه… ایشان ساعت اتوماتیک می‌خواهد و شما ساعت باتری‌خورِ عالیِ گرانِ فلان و چنان خریده‌اید. قضیه کاملاً متفاوت است.

مثال دو هم مناسب خوش‌تیپ‌های عزیز ی که الآن به‌ جمع ما پیوستند: با هفت ماه پس‌انداز خود لباسی خریده‌اید. شخصی به شما می‌گوید که این‌ لباس‌ها در ولایت‌های آن‌ور آب، لباس‌هایی است که روی دیوار مهربانی می‌آویزند و فقط می‌شود با آن‌ها رفت که آشغال بگذارند سر کوچه!

این‌جا زیبایی‌‌ لباس شما که نباید زیر سوال برود. حالا روی دیوار مهربانی آن‌ور است که باشد. اصلاً جای بدتر! زیبایی و پسندیده بودن ذاتی این لباس که از بین نمی‌رود.

مثال سه، مناسب برای دلالانِ فوتبالیست: می‌گویید فوتبالیستی آورده‌ایم که در بهترین باشگاه فوتبال کشورش بازی می‌کرد. (این ترفند برای همه مناسب است مخصوصاً برای دلالانِ راستگوی فوتبالیست عزیز. آن دلالانی که واقعاً فوتبالیست می‌آورند و نه شاطر نانواییِ برزیلی و آفریقایی؛ همان‌هایی که یک فیلم از بازیِ یک بازیکن سیه‌چرده نشان می‌دهند و اذعان می‌کنند این همان بازیکن است، درصورتی‌که بازیکن حاضر، تابه‌حال توپ از نزدیک‌ ندیده!)

فوتبالیست شما بازیکن حرفه‌ای کشور دورافتادۀ زیر پونزِ نقشۀ خودش بوده است. طرفِ مقابلِ شما می‌گوید ایشان تا‌به‌حال چند بار آقای گل باشگاه‌های کشورش شده؟!

این‌جا، طرفِ مقابلِ شما، به‌جای تکیه بر حقیقتِ موضوع که (در این مثال) بازیکن حرفه‌ای فوتبال است، به‌دنبال برداشت مفهوم خودش از یک‌ واژه است.

در صورت آقای گل نبودن این بازیکن، وی می‌گوید ایشان درواقع فوتبالیستی است که فوتبالیست‌ نیست! از آن بازیکنانی است که دو روزه آمده و سه روز دیگر می‌رود خارج سایت بت می‌زند یا بنگاه املاک.

نه عزیزجان… ایشان بنابر تعریف استاندارد فیفا و ای‌اف‌سی و فیلا و فیبا و فرحزاد و… بازیکن حرفه‌ای محسوب می‌شود. بازیکن فوتبال بوده در یک تیم حرفه‌ای. شما دنبال آقای گل هستید‌. آقای گل چیز دیگری است که قطعاً گران‌تر است. 

مثال چهار، مناسب مهمانی‌های خانوادگی با حضور باجناق و یا جاری: سر سفرۀ سنگین و رنگین‌تان، ماهی آورده‌اید این هوا (دست‌ها را دوبرابر عرض شانه باز کنید.). باجناق (خانم‌ها بخوانند جاری، مادرشوهر و یا خواهرشوهر) می‌گوید ماهی شمال که ماهی نیست. ماهی دریاچۀ محدود، اصلاً ماهی نمی‌شود. ماهی فقط ماهی‌های جنوب، در دریای آزاد.

خب ذات ماهی که ماهی است. اگر شما باجناق عزیز (خانم‌ها باز بخوانند جاری، مادرشوهر و یا خواهرشوهر عزیز) ماهی جنوب می‌خواهید، آن یک‌ چیز دیگر است.

 

(قطعاً ادامه دارد…)

ثبت ديدگاه