شاید برای شما هم اتفاق نیفتد
شب پشهای
۲:۴۶ ب٫ظ ۱۰-۰۳-۱۳۹۸
راه راه: بازجو: چی شد که دست به این عمل زدی؟
متهم: ساعت دو شب بود. تو اتاقم داشتم با لپتاپم کار می کردم. یکی شون اومد نشست رو مای کامپیوترم. زدم روش خونش پاشید رو سطل آشغالم. سه تا دیگه اومدن نشستن رو وب کم. وب کم رو باز کردم دیدم دست وسطیه یه کاغذه روش نوشته شده: نامرد اونی که کشتی تازه دانشگاه قبول شده بود می خواست به ما شیرینی بده. یا بین دوتا از انگشتهای دست راستت رو میدی بمکیم یا انتقامش رو ازت می گیریم.
یه فایل ورد باز کردم. براشون تایپ کردم: انقام بگیر ببینم چه جوری انتقام می گیری!
پرکشیدن رفتن. چند دقیقه بعد دیدم حدود ۱۰۰تا پشه دورم می چرخن. صداشون داشت دیوونم می کرد. دیگه طاقت نیاوردم. از جام بلند شدم دستم رو می گردوندم تا دور بشن. اما هر کاری کردم بازم صداشون تو مخم بود. تو همین بین که تلاش میکردم دورشون کنم دو تا چک افسری، یه کف گرگی، یه آپر کات و دو تا فندقی نصیب خودم شد. پنجتاشون از روی کیبورد لپتاپم درحال عبور بودن اومدم بزنمشون محکم با مشت کوبیدم رو لپتاپ. لپتاپم سوخت.
پیرهنم رو درآوردم بستم سر لوله جاروبرقی. گرفتم رو شعله گاز. دورم حلقه زده بودن. صداشون مغزم رو متلاشی کرده بود. همینطور که آتیش رو دور و برم می چرخوندم رومیزی خونه آتیش گرفت. بعد از اون میز ناهار خوری سوخت. کم کم خونه داشت از دست میرفت. رفتم رو پشت بوم، پشه ها همچنان دنبالم بودن. گاز منفجر شد. خونه ریخت. زیر آوار بودم که شنیدم باز صداشون داره میاد. آوارها از روم برداشتن. اول فکر کردم آتش نشانیه ولی بعد دیدم که پشه هان. خودم رو کشیدم بیرون رفتم سمت ماشین آتش نشانی شیلنگ آب رو باز کردم تا بگیرم روشون ولی فشار آب قوی بود پرت شدم تو جوب. به خودم اومدم دیدم اینجام.
بازجو: سرباز؟!
سرباز: بله قربان؟
بازجو: زنگ بزن یه بلیط خارج رزرو کن. این واسه کشور خطرناکه!
ثبت ديدگاه