نامه اراذلانه از وسط زاینده رود
طنز روز | سوابق کاری درخشان
۱:۱۷ ب٫ظ ۰۷-۰۹-۱۴۰۰
سلام عشقم! وقتی این نامه را میخوانی من دیگر سابقهدار شدهام و از دست بهانههای الکی پدرت که هی سابقه کار میخواست، خلاص شدهام. آن روز یارو بی بی سی ایه که انگار اسمش نوک زبانش گیر کرده میگفت مسئولین ایران آدرس اشتباهی به ابرها دادهاند تا به اصفهان باران نبارد. ما فکر میکردیم ته نامردی پدر تو باشد ولی اینها با ابرها هم شوخی میکنند… بگذریم. باید برایت تعریف کنم برای رسیدن به تو چه کارها که نکردم!
وسط زاینده رود پیش کشاورزها نشسته بودم و به تو فکر میکردم آنها هم مثل من و تو از عشقشان جدا شده بودند. داشتیم با هم حال میکردیم که یکهو بیانیه صادر کردند؛ مسئولین قول دادهاند رسیدگی کنند و تحسم یا همچین چیزی تمام شده…. راستش انتظارش را نداشتم زود جا بزنند. هر کاری کردم حریفشان نشدم. چادر را آتش زدم بلکه کوتاه بیایند و مقاومت کنند اما نامردها به پلیس زنگ زدند. خون جلوی چشمم را گرفته بود شاید هم تو جلوی چشمم را گرفته بودی، خلاصه قاطی کردم و موتور پلیس را هم آتش زدم. لابهلای جمعیت یکی را دیدم که خیلی شبیه پدرت بود و چند تا فحش به زبانم آمد که پلیس گفت «آدم به کسی که حافظ ناموسش است فحش نمیدهد» پلیس با بلندگو خیلی صحبت کرد ولی من پای میز مذاکره با پدرت هم ثابت کرده بودم حوصله این قرطیبازیها را ندارم. آخر سر پلیس اشکم را درآورد تا راضی شدم کوتاه بیایم. فردا بیا زندان یک کپی از سوابقم بگیر برای پدرت ببر ببینم دیگر چه بهانهای دارد!
ثبت ديدگاه