چگونه عروس موبور پیدا کنیم؟
عروس کلمبیایی

مادر: پسرم عکس تحصن دانشجوهای آمریکایی رو تو لپ‌تاپت داری؟
پسر: می‌خوای چیکار مامان؟
مادر: بالاخره خدا جواب گریه‌های شبانه و رُو زدنای روزانه من رو به واسطه‌‌های ازدواج داد. عکس عروس چشم آبی مو بورم رو استوری می‌کنم تا همه اون واسطه‌ها که می‌گفتن: «خانم مگه توی شرق آسیا چندتا دختر چشم رنگی و بور هست که شما معیار اصلی‌تون رو اینا گذاشتی؟ معیارهاتون باید اصلاح بشه» ببینن. زیرشم می‌نویسم «کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کیه.»
پسر: تحصن دانشجوهای آمریکایی چه ربطی به زن گرفتن من داره؟…
مادر: چرا اینقذه خنگی بچه؟!
پسر: آخ، نزن تو پیشونی‌م!
مادر: اخبار گفته دانشجوهای اخراجی حامی فلسطین رو دانشگاه‌های ایران پذیرش می‌کنه. می‌خوام از رو عکسا، چندتا خوبش رو نشون کنیم که گوش شیطون کر، اخراجشون که کردن و پذیرش گرفتن، بریم برات خواستگاری.
پسر: مامان من چقدر بگم مو بور نمی‌خوام. من می‌خوام موهای زنم به رنگ شب باشه.
مادر: حالا به رنگ ظهر باشه می‌میری؟! آدم مارِ توی «مار و پله» بشه؛ ولی مادر تو نشه! پاشو برو. حرف اضافه هم نباشه.
پسر: بفرما اینم لپ‌تاپ. حالا خوبه خود سفید برفی هم که آمریکاییه موهاش مشکیه، بعد مادر ما…
مادر: یالا عکس‌ها رو بیار. اون چشاتم درویش کن، لباساشون مناسب نیست. اصلا نمی‌خواد، لپ‌تاپ رو بده خودم نگاه کنم.
پسر: مادر حداقل یه نمازخونش رو برام انتخاب کن. می‌گن توی دانشگاه ایالَتی «اوهایو» دانشجوها با همه جور دین و ایمونی، کنار هم وایسادن نماز جماعت خوندن.
مادر: نه پسرم، دانشگاه «کلمبیا» بهتره. توی اینترنت خوندم دانشجوهای اونجا سرمایه دار هستن. نماز رو خودم یادش می‌دم، نگران نباش.
پسر: اینجور که معلومه، قراره من رو به فرزندخوندگی بپذیرن، نه غلامی.
مادر: این حرفا رو ول کن آهان، این خوبه. ببین ذلیل شده‌ها چطور عروس گلم رو می‌زنن. خیر نبینی که داری مو‌های طلاییش رو می‌کشی. بمیره برات خواهرم، خواهرش، خواهرامون…
پسر: پسرها رو هم دارن لت و پار می‌کننا!
مادر: پسرا هرچی کتک بخورن، مردتر میشن. عه! این عکسه چیه؟ وسط اعتراضات چه وقت نظافت دانشگاس؟
پسر: مامان اینا برای نظافت نیومدن که. اومدن خونِ این دانشجو‌ها رو از رو در و دیوار پاک کنن.
مادر: وای این دختر طفلی رو ببین عین قالی سَر و ته‌ش رو گرفتن، دارن می‌برنش.
پسر:مامان لپ‌تاپم شکست. چرا اینجوری می‌بندی‌ درش رو!
مادر: نخواستم اصلا. اینجور که پلیس اینا رو کتک می‌زنه اگه شَل نشن، حتما پَل می‌شن. خودم می‌گردم یه دختر خوب اونجوری که دلم می‌خواد، برات پیدا‌ می‌کنم.

۳ Comments

  1. بانو ۱۴۰۳-۰۵-۱۵ در ۰:۳۰ ق٫ظ- پاسخ دادن

    دختر خوشگلهٔ سفیدهٔ مؤمنه باب میل ننهٔ پسرها ?

  2. زهرا ۱۴۰۳-۰۵-۱۴ در ۹:۳۶ ق٫ظ- پاسخ دادن

    سلام وقت بخیر
    من با خواندن این داستان تمام لحظه هایی که مادر پسر خودش تنها میاد خونه مون و میشینه پذیرایی میشه و میره و دیگه خبری ازش نمیشه را جلوی چشمام میاد انگار دخترا میخوان با مادر ازدواج کنن نه پسراشون باید در دزفول فرهنگ سازی بشه مثل خیلی از شهرهای دیگه حتما به همراه پسر برن خواستگاری که تعداد ازدواج ها خیلی خیلی بیشتر میشه

  3. زرد ۱۴۰۳-۰۵-۰۹ در ۰:۴۴ ق٫ظ- پاسخ دادن

    ???✌️??

ثبت ديدگاه