نگاهی به جایگاه و نقش طنز در جبهههای جنگ
عصای طنز بر نیلِ دفاع مقدس
۱۱:۳۸ ب٫ظ ۱۴-۰۵-۱۴۰۲
طنز، در میان ایرانیان همواره چون عصای موسی بوده که «هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ»(طه – ۱۸) و خصوصیت متمایزکننده آن با جایگاه و کاربرد طنز در میان سایر ملل کهن، همان «مَآرِبُ أُخْرَىٰ» است. زیرا اولین و شاخصترین کاربرد طنز، جلب و تمرکز توجه عمومی به نقطهای یا ایرادی یا عدم تناسبی است که بنیان انسانیت یا جامعه انسانی را تهدید و تحدید میکند؛ اما بیش از این کاربرد، طنز برای ایرانیان استفادههای دیگری داشته است. این استفادههای دیگر، خصوصاً پس از ورود ادبیات عرب به ایران و جهش رو به کمال ادبیات پارسی با تکیه بر آن، بیش از پیش گستردگی و نمو یافت. یکی از این کاربردها نجات تاریخ از دست تاریخنویسان درباری و فشار شاهان و حاکمان و صاحبان زر و زور بوده است. بیان حکایات و اشعار طنزآمیز که لایه پنهان ثبت تاریخ و افشای نقش افراد و جریانات تأثیرگذار هر دوره را با خود به قرنهای آینده میبرد، یکی از «استفادههای دیگر»ی است که ایرانیان از طنز میبُردهاند.
انتقال تجربه و فرهنگ به نسل آینده، آموزش احکام و مهارتهای زندگی به جوانان، اصلاح رفتارهای غلط اجتماعی و خرافی و بسیاری دیگر از کاربردهایی که ایرانیان از طنز میبُردهاند نیز مؤید همین مطلب است. صدالبته «استفادههای دیگر» طنز نزد ایرانیان در این نوشته محدود نمیگنجد و ما نیز قصد بیان همه آنها را نداریم؛ اما نکتهای که منظور نگارنده این سطور است، اینکه علاوه بر همه استفادههایی که برای عصای موسی توسط ایرانیان برشمردیم، هر جا که دشمن از پشت سر در تعاقب بوده و نیل خروشان در مقابل، راه را سد نموده، ایرانیان با عصای طنز راهی از میان نیل برای خود گشودهاند و پیش رفتهاند. نمونه بارز این راهگشایی را میتوان در هشت سال دفاع مقدس دید.
مرحوم کیومرث صابریفومنی در دو کلمه حرف حساب که در همان سالهای دفاع مقدس، ستون ثابتی در روزنامه اطلاعات داشت میگوید: «من در مقام طنزنویس، به اصطلاح بچههای جبهه، تخریبچی هستم؛ اما در این تخریب هم، قصد حمایت و تأیید خوبیها را دارم. یعنی با این هدف مینویسم.» گزیده دو کلمه حرف حساب گل آقا / سروش تهران ۱۳۷۰ چاپ دوم این همانی مورد استفاده «گلآقا»، مؤید حضور پررنگ طنز در جبهه و ارتباط دو سویه ادبیات شهر و جبهه از مدخل طنز است. طنز در جبهههای دفاعمقدس به گواهی خاطرات، کتابها و مقالات منتشر شده پس از آن، بسیار بیش از شهر و خلوت نشستهای ادبی به کار میآمده است. کتابهایی مثل: «فرهنگ جبهه» در سه جلد شوخ طبعیها، پاتک تدارکاتی، جنگ دوستداشتنی، چشمهای خردلی و بسیاری نوشتههای داوود امیریان، اکبر صحرایی و دیگر نویسندگانی که اغلب، خودشان در صحنههای دفاعمقدس حضور داشتند و راوی طنازی جهادگران ایران اسلامی هستند.
شاید سوال این باشد که طنز و خنده را به جبهه وجنگ و خون چهکار؟ و اگر بخواهیم به صورت خلاصه به این سوال پاسخ دهیم، باید به موارد زیر اشاره کنیم. پیش از آن، باید یادآور شد که این موارد چه طنز مبتنی بر موقعیت بوده باشند و چه موقعیت طنزآمیز، غالباً ساخته و پرداخته خودِ رزمندگان و حاصل ذوق و معرفت آنها بوده است و چه بسا هنرمندانی که برای ارائه محتوای طنز در قالبهای مختلف هنری در جبههها حضور مییافتند؛ اما داشته خویش بازنهاده و به کسب آنچه خلاقیت و ذوق رزمندگان خالقش بود، میپرداختند.
– شرایط نابرابر جنگ، چه از نظر امکانات و لوازم فنی و چه نیروی انسانی و شرایط محیطی، حفظ و ارتقای روحیه رزمندگان را دشوار و اغلب ناممکن مینمود. روحیه طنزپرداز ایرانیان و استفاده از طنز، بیش از هر عامل دیگری، به حفظ و ارتقای روحیه رزمندگان و گذر از بحران کمبودها کمک میکرد. کمبودهای موادغذایی، لباس، ملزومات پزشکی و… که شاید یک هزارم آنها در شرایط عادی، حرکت را از انسان سلب و او را متوقف کند. حفظ روحیه خانوادهها در پشت جبهه و تقویت قوای روحی آنها برای پشتیبانی رزمندگان را نیز میتوان از کارکردهای طنز برشمرد.
– حضور رزمندگان از اقوام، نژاد و فرهنگهای مختلف ایرانی (حتی افغانستانی) در کنار هم و به اجبار جنگ، بدون آنکه فرصت و امکان کسب آشناییها و آمادگیهای لازم را برای این برخورد و همزیستی فرهنگی داشته باشند، میتوانست عامل بروز بسیاری ناهنجاریها و درگیریها شود. گرچه کلیت این مشکل، با وجود هدف مقدس واحد و نگاه همه رزمندگان به ولایت، فرصت بروز و ظهور نمییافت؛ اما مسائل کوچک و خرده مشکلات فرهنگی، همواره میتوانست باعث بروز مشکل و مانع حرکت جهادی رزمندگان شود که بخش اعظم آن به مدد طنز و نگاه طنازانه، از بین میرفت یا حل میشد.
– انسان هرچه بزرگ و قویدل باشد باز هم خصوصیات ذاتی انسانی، وی را از ترسها و کمبودها برحذر میدارد و دلش را در مواجهه با مرگ و نظایر آن میلرزاند؛ اما یکی از قویترین و مؤثرترین ابزارهای مقابله با این ترسها و نگرانیها و گذر از آنها بدون اثرپذیری منفی، استفاده از طنز است. به سخره گرفتن مرگ و ترس و به خنده گذشتن از کمبودها، هنری بود که جهادگران مسلمان هشت سال دفاع مقدس از آن بهره بردند. در روزهایی که دشمن، به پشتوانه دنیایی از پول و تسلیحات، پاسخ یک گلوله تفنگ را با بارانی از موشک و خمپاره میداد و ما حتی سیمخاردار برای راهبند نداشتیم.
– یکی از تفاوتهای اصلی و مهم دفاع مقدس با دیگر جنگهای بزرگ و کوچک جهان، آن بود که رزمندگان فقط به فکر جنگیدن با دشمن متجاوز و راندن او از خاک وطن نبودند، بلکه از فرصت با هم بودن و نزدیکی به انسانهای وارستهای که به زودی پر میکشیدند، استفاده میکردند و به ارتقای عقیدتی و دینی خویش و یکدیگر میپرداختند و چه ابزاری برای آموزش فوری، مؤثر، ماندگار و کمهزینه، بهتر از طنز؟ آموزش احکام، اصول عقیدتی و معرفی الگوهای دینی برای زندگی بهتر و خداییتر، همچنین اصلاح رفتارهای غلط و رفع شائبهها و شبهههای ذهنی و عملکردی، با زبان طنز ممکن میگردید. این رویکرد که در قالب امربهمعروف و نهیازمنکر تعریف و پی گرفته میشد، برای همرزمان و همسنگران از جنس طنز و فکاهه و لطیفه و برای مسئولین و مقامات کشوری و لشکری، گاه با هجو و هزل، دنبال میشد.
– تحقیر دشمن بیرونی و درونی، کوچک شماردن مکر ابلیس و شیطان بزرگ و حتی دشمن بعثی که در مقابل بود، از بزرگترین کاربردهای طنز در جبهههای دفاع مقدس بود. حرکتی هوشمندانه و مؤثر، که همزمان علاوه بر بالا بردن روحیه و انگیزه جبهه خودی، روحیه دشمن را تضعیف میکرد و امید او را به شکسته شدن جبههها به سبب کمبودها و ناملایمات، به ناامیدی تبدیل مینمود. حرکتی که امید را با «لبخند بزن بسیجی» حق راهیان سه راه شهادت میدانست. برای نمونه، بد نیست این روایت را از کتاب پاتک تدارکاتی نوشته مجتبی سلطانی بخوانید:
«سپیدهدم بود که دیدم کسی کلید به در انداخت و آهسته وارد شد. دیدم احمد است که با سروچشم مجروح، پاورچین پاورچین خودش را به اتاق رساند. گفتم خیر است انشاءالله. چی شده؟ جاخورد. کمی مکث کرد و گفت: هیچی نیست مادر، پشه رفته بود تو چشمم، درش آوردن. لامپ را روشن کردم. دیدم ترکشها جای سالم برای سرش نگذاشتهاند. یکی از ترکشها هم به چشمش خورده بود. اشک در چشمانم جمع شد. با این وجود خودم را کنترل کردم و گفتم: خدا این پشهها رو لعنت کنه، عجب بلایی سرت آوردن، یادت باشه مادر از این به بعد با خودت پشهبند ببری» مجتبی سلطانی ۱۳۸۴ پاتک تدارکاتی قم نشر مجنون ص۴۳
ثبت ديدگاه