نچّایی
فال حافِـــردوسی
۱۰:۰۲ ق٫ظ ۲۰-۰۹-۱۴۰۴
تن از خوی پر آب و دهان پر ز خاک
زبان گشته از تشنگی چاک چاک
تفسیر:
ای صاحب فال! بیا، ببین چه بیتی برایت آوردهام. در خواب هم نمیدیدی کسی ده، یازده قرن پیش، به همه مشکلات امروز یکجا در یک بیت اشاره کند. حالا چه میشود اگر آن یک نفر به جای حافظ، فردوسی باشد؟ همیشه شعبان (یعنی حافظ)، یک بار هم رمضان (یعنی فردوسی)! بههرحال حافظ بنده خدا هم زندگی دارد؛ هم شاخه نبات و هم شرایط سیاسی و… اصلا شاید در برهه حساس کنونی زمان خودش بوده.
پس ای صاحب فال! یا شاید بهتر است بگویم «خواهرم»! اینجور که از بیت برمیآید، تو کسی جز یک مادر نیستی!
چون صبح به بچهها لباس گرم میپوشانی و عرق میکنند، عصر لباس معمولی میپوشانی و یخ میکنند؛ باز شب با لباس گرم بیرونشان میآوری و بُزلرز میزنند. آخرش هم بیست و چاری مریضند!
پس مراقب خودت باش و با تن پر عرق بیرون نرو، که نچّایی! چون وسط مریضداری، اصلا وقت سر خاراندن هم نداری، چه برسد به مریض شدن.
از آن طرف، با این هوای آلوده هم دهانت پر ز خاک است و هم روی میز و طاقچههایت؛ چون یک چشمت به برنامه شاد برای بچهی بزرگتر است که یکدفعه به صندوقچه بازیهای گوشی دستبرد نزند و یک چشمت به شادی فرزند کوچکتر است که دارد با خنده، لیوان آب آلبالویش را در کفشهای جاکفشی خالی میکند!
پس اگر میتوانی از این آلودگی فرار کنی، فرار کن. اگر هم در خانه مینشینی، به زمین و زمان فحش بده تا دلت خنک شود. البته حواست به سطح فحشهایت باشد که اگر یک وقت بچهها یاد گرفتند و به عمهی بزرگ پدرشان، وسط ختم عموی آخری تکرارش کردند؛ آبرویت به طور کامل نرود.
ولی در هر حال به خدا امیدوار باش و دعا کن که سال دیگر، مجبور نباشی همراه با نماز باران، نماز طوفان هم بخوانی؛ چون با این کمآبی، به هر قطره آب دهانت برای گفتن: «خانومتون تکلیف فرستاده»، «الان من سر کلاسم یا شما؟»، «باز که تو داری بازی میکنی!» و… نیاز داری!
ثبت ديدگاه