نمیشود که رسم و رسومات را زیرپا گذاشت
قرص جوشان

خواستگاری

راه راه: خیلی دلهره داشتم. انگار قرص جوشان انداخته بودند در معده ام یا نشسته بودند لب معده ام، با دست رخت می شستند و شیر آب را هم باز گذاشته بودند. ۶۲۲ تا کم نبود. امیدوار بودم این یکی دیگر مشکلی نداشته باشد. پدرم که صدایم کرد انگار رخت هایی که با دست می شستند را به داخل لباسشویی انداختند و آن را روی دور تند گذاشتند. شیر آب را هم باز گذاشته بودند.
سینی چای را برداشته نفس عمیقی کشیدم. رخت هایی که در معده ام می شستند را روی بند پهن کردم. به سمت پذیرایی رفتم. یادم امد که به رخت ها گیره نزدم! شیر آبی که در معده ام باز گذاشته بودند راه هم نبستم. خلاصه با دلهره و قدم های نامنظم خودم را به مهمان ها رساندم. به نظر خوب می رسیدند.
بعد از رفتن شان پدرم گفت:همه چی خوب بود فقط پسره یم مشکوک بود.
مادرم به صورتش زد و گفت: خاک بر سرم چیش مشکوک بود؟ من به آدم مشکوک دختر نمیدم.
همانطور که به خواستگار های گذشته فکر میکردم به سمت آشپزخانه رفتم تا ظرف ها را بشورم.
اولین خواستگارم یک پسر مولختِ قدبلند بود به نظرم خوب بود ولی انگشت اشاره ی دست چپش در یک حادثه قطع شده بود. مادر مادربزرگ بابا می گفت سر سفره ی عقد داماد باید انگشت اشاره ی دست چپش را درون عسل فرو برده و هفت دور، دورِ سفره بچرخد بعد از زیر کفش عروس خانوم انگشتشش را در چشم خودش فروکند. نمی شود که رسم و رسومات را زیر پا گذاشت برای همین، ردش کردیم.
خواستگار بعدی یک پسر چاق و کچل بود به نظرم خوب بود ولی کچل بود. عمه ی پدر بزرگِ مادر می گفت خان روستایشان کچل و پولدار بوده اما چندتا شلوار داشته است. فقط خان نه، رسم بوده که همه ی مردهای کچل روستایشان هم پولدار باشند و هم چند شلوار داشته باشند. مادرم هم می گفت من دختر به مرد چندشلواره نمیدهم. ردش کردیم.
خواستگار بعدی وقتی آمد مادربزرگِ مادرِ مادربزرگم فوت کرد. مادربزرگم گفت بدشگون است و قبل از رسیدن پایش به خانه ردش کردیم.
با خواستگار بعد سر مهریه به توافق نرسیدیم. ما میگفتیم رسم داریم تعداد سکه، تعداد موهای پرپشت ترین فرد خانواده باشد. در خانواده ی ما خواهرم که از گل ختمی بجای شامپو استفاده میکرد پرپشت ترین موها را داشت اما آن ها میگفتند نه. باید تعداد موهای پیرترین فرد خانواده باشد. نمی شود که رسم و رسومات را زیر پا گذاشت. ما هم ردشان کردیم.
خواستگار بعدی کمی لاغر و بی جان بود ولی خوب به نظر می رسید. حیف که عمرش به دنیا نبود. خدا رحمتش کند. ما رسم داریم بعد از مرحله ی خواستگاری اگر پسر تایید شد باید از سر خیابان اصلی تا در خانه ی عروس خانوم از برادرهای عروس کتک بخورد. بنده خدا به ضربه ی دوم و سوم نرسید.
خواستگار بعدی هم خوب بود ولی بی پول بود. پدر میگفت که پدرش به او گفته که ما رسم داریم داماد شب عروسی روی سر هرکسی که می رقصد یک گونی سکه ی تمام بهار آزادی بریزد میگفت قبلا شمش طلا می ریختند تلفات زیاد داشته به سکه تبدیلش کردند. رسم و رسومات را که نمی شود زیر پا گذاشت، ردش کردیم.
خواستگار بعدی نتوانست یک باغ تالار بالای کوه دماوند پیدا کند و برای جابجایی مهمان ها هواپیما رزرو کند برای همین ردش کردیم. آخرین عروسی در فامیل ما وسط اقیانوس آرام بوده و مهمان ها با بالن به آنجا می رفتند.. بابا می گفت نمیشود رسم و رسومات را زیر پاگذاشت همه ی عروسی های ما آنطور بوده است.
خواستگارهای بعدی هم با رسم و رسومات ما جور نبودند. عمه ام همیشه می گفت رعایت رسم و رسومات کمک میکند که ما ازدواج خوبی داشته باشیم. من همه ی رسم و رسومات را رعایت کردم فقط نمیدانم چرا هنوز ازدواج نکردم!
مادر: دختر سر به هوا شیر آب و ببند و فکر کن

ثبت ديدگاه




عنوان