نگاهی جامعه‌شناسانه به یک ترانه‌ی آنورآبی
محض رضای دخترو

راه راه: با نگاهی دوباره به برخی آثار موسیقیایی که روزگاری از شدت بی‌ربط بودن ابیاتش می‌خندیدیم و جز برای افراد بلرزون کارایی نداشت و مقایسه‌ی آنها با شرایط فعلی جامعه متوجه می‌شویم که یا فرهنگ بلرزونها به تمام جامعه تسری یافته یا آنها هم که نمیلرزیدند با دیدن قیمتها به لرزه افتاده‌اند. با بررسی این آثار متوجه نگاه بلند و روبه جلوی شاعران این ترانه‌ها می‌شویم. از جمله این ترانه‌ها، ترانه‌ی معروف«محض رضای دخترو» می‌باشد.
آنجا که شاعر در ابتدا می‌گوید:

ای خداااا،ولُم کنیییین
از همان ابتدا شاعر تکلیف مارا مشخص کرده و ما متوجه تشویش و سرگردانی جوان در مقابله با مشکلات برسر راه ازدواج می‌شویم تا جاییکه که به‌خدا پناه برده و متواری می‌شود.

وی در ادامه می‌گوید:
سیِ دختِ هاجرو، خودمه تو گل می‌پلکونوم
محض رضای دخترو، خودمه تو گل می‌پلکونوم

در این بیت دختر هاجر خانم نماد تمام دخترانی است که رسما پسر مردم را اسبی‌که به شاهزاده سواری می‌دهد تصور کرده‌اند و به کمک مادرشان(هاجرخانم) قصد نابود کردن طرف را دارند تا جایی که پسر بینوا حتی حاضر می‌شود برای جلب رضایت آنها در گل غلت بزند(که این آپشن هم به دلیل شیوع ویروس کرونا فعلا امکان پذیر نیست). این در حالیست که هاجر خانم خودش یادش رفته شب عروسی‌اش پشت خانه‌شان باران جرجر می‌آمد!!

چند شوه ای خدایا خواب یاروم می‌بینُم، می‌بینُم از مو دوره، تو چشام خواب ندارُم
این بیت اشاره به کابوس‌های شبانه‌ی جوانان دارد. کابوس دلار، مسکن، مخارج عروسی و هزاران بدبختی دیگر که جوان را دچار سندروم خواب بی‌قرار کرده است به گونه‌ای که همزمان که خواب یارش را می‌بیند از دوری‌اش خواب ندارد! که خوب این خودش نشانه‌ی گرگیجه گرفتن جوان مورد نظر در مقابل مشکلات است و باعث اختلال خواب در وی شده‌است!

در فراز دیگری از این ترانه‌ی پرمفهوم شاعر این اثر بدیع می‌فرماید:
ظهر تابستون نشستُم،قلم و کاغذ به دستُم

که این نشان دهنده‌ی تسلیم شدن جوان در برابر خواسته های خانواده عروس و آوردن قلم و کاغذ برای نوشتن شرط و شروط آنهاست. در اینجا ظهر تابستان اشاره دارد به گرمای ناشی از جوش آوردن مغز جوان بیچاره در برابر شرط و شروط‌ها!

و در ادامه شاعر می‌گوید:
گل بودم و خار شدم، شیر بودم بخار شدم!

در اینجا جوان که مغزش از شروط ازدواج با دختر هاجر خانم از کار افتاده و به دست پرفسور سمیعی هم ریست نمی‌شود می‌گوید: من مگه خار دارم؟ من مگه کاکتوسم که این همه شرط و شروط برای من میگذارید؟ من وقتی اومدم خواستگاری شیر بودم الان خر هم نیستم.چه خبرتونه؟ چه خبرتووونه؟ مغزم بخار کرد. با دلار ۲۱ تومنی گِل هم نمیتونم پیدا کنم توش بپلکم چه برسه به لباس عروس ۲۰ میلیونی و خونه‌ی نوساز کلید نخورده ۱۵۰ متری و عروسی تو تالار لاکچری…
و لذا جوان فریاد زنان درحالیکه می‌گوید: ای خدااا ولُم کنین
قاطی کرده و در کوچه ها می‌دود و می‌خواند:
له ته لیتو لی ته لیتو، له ته لیتو لی ته لیتو

 

ثبت ديدگاه