مردانه همت کن

به رب گفت در کل عمرم چرا
فقط این دعایم نشسته به بار؟

خدایا شِکر خورده‌ام عفو کن
مرا کن از این نقش‌ها برکنار

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (۴)

مدیر کارخانه پدرزنم

مسئله اصلی لباس خواهرم نبود، بلکه پروژه آنجایی متوقف شد که ما هر چه در اطراف و اکناف تا شش نسل قبل و بعد و زیرشاخه‌های هرمی فامیل و دوست و آشنا را گشتیم یک دختر پولدار پیدا نشد که نشد.

شلتاق

با دنگ و فنگ زندگی حالا چگونه
این چرخ خانه عاشق قالپاق باشد ؟

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (۳)

عمه است دیگر!

و باز هم عمه است دیگر... خودش ما را از مخمصه‌ای که درست کرده بود نجات داد. به آنی موضع خانواده عروس تغییر کرد و نوری بر دل ناامیدمان تابید.




عنوان