مرد، مثل بارسلونا

راه راه:
مرد در این دوره فقط درد و بلا میخورد
شیک ترین حالت تیپش به گدا میخورد

پول از او رو به فرار است چنان اسکافیلد
توی کتش هم که شپش، باد هوا میخورد

از غم نان و نمک و گوشت، جدا میکشد
از در و دیوار و زن و بچه، جدا میخورد

البته گهگاه که چشمش بشود چون عقاب
سیلی ناغافلی آید که به جا میخورد

نیش و کنایه میخورد از همه جا مثل آب
درد اجاره خانه را جای غذا میخورد

رنج و بلا، مهر و طلا، قسط و ربا،کیف و کفش
مثل دمی که هشت گل، بارسلونا میخورد

قوم زنش میخورد از سفره‌‌ی او، همچو خرس
قوم خودش قاعده‌ی، مار بوآ میخورد

مرد اگر جان ندهد، از ستم روزگار
مثل آکاردئون قدش، یکسره تا میخورد

 


شعر را با صدای شاعر بشنوید:

 

ثبت ديدگاه