مسئول کج‌اندیش

او که می‌پنداشتم درویش بود
گرگ پیری در لباس میش بود

هر که از اول به فکر انقلاب
او همان اول به فکر خویش بود

روزگاری که نجومی بود مد
آنچه لو می‌رفت از او فیش بود

وقت سرمای شدید پایتخت
گرم شادی کردنش در کیش بود

آن زمان که بود یک کانال یک
روی پشت بام او یک دیش بود

گرچه مسلم بود اما در عمل
در سپاه کفر پیشاپیش بود

سهم دشمن بود لبخندی ملیح
آنچه هی می‌زد به مردم نیش بود

تا بدست آرد دلش را دائما
توی لوزان یا که در اتریش بود

خورده از مردم به قدر خاوری
اشتهایش در چپاول بیش بود

هر که نقدی داشت بر اعمال او
متهم به فتنه و تشویش بود

از خودت می‌پرسی آخر او که بود!؟
او همان مسئول کج اندیش بود

او که بین اعتقاداتش فقط
پایبند به دو تار ریش بود!

ثبت ديدگاه




عنوان