وقت قیمه پلو
مستعفی‌الدوله

شنبه بیست و پنجم شهر جمادی الاولی سنه ۱۲۹۸
صبح که برخواستیم به مستراح رفتیم که دیدیم امیرآخور شب گذشته آفتابه را انداخته و جفت دمپایی‌هایمان خیس شده‌اند سریعا مستعفی‌الدوله را خبر کردیم تا استعفا نامه‌مان را بیاورد و با انگشتر مبارکمان مهر بزنیم بلکه اندکی خاطر ظریفمان آرام شود، جمیع سوگلی‌ها مانع شدند و ما هم که قلبمان رئوف‌تر از گنجشک است قبول نمودیم و گفتیم حالا که این همه رفت آمد شده یه قیمه پلویی درست کنند و امیرآخور را گردن بزنند که وقتمان به بطالت نگذرد.

جمعه دوم شعبان المعظم سنه ۱۲۹۸
امروز مخبرالدوله برایمان خبر آورد میرزای شیرازی مهمانی از دمشق داشته است. چنان مکدر شدیم که قبل از با خبر کردن مستعفی‌الدوله، استعفایمان را امضا کردیم و سریعا به سفارت روس و بریطانیا تلگراف کردیم. باید بدانند مهمانی بدون اجازه شاه مملکت چه بر سر مملکت می‌آورد .
ما حتی از مهمانی‌های تک تک سوگلی‌ها و عقدی‌ها و صیغه‌های دربار هم مطلعیم. چه معنا دارد بدون اجازه شاه مملکت مهمانی ‌می‌گیرند و ما را دعوت نمی‌کنند . با پادرمیانی سفیر بریتانیا و وعده‌ی یک سفر خوش به سنتپطربورغ بر جایگاه شاهیمان ماندیم.

دوشنبه هفدهم شوال سنه ۱۲۹۸
امروز به میمنت و مبارکی از خواب برخواستیم که دیدیم هنوز هوا تاریک است گفتیم اندکی دیگر بخوابیم بالشمان را جابجا کردیم که خنکایش خوابمان را بی‌عیب کند دیدیم آنطرف بالش پشمی است که نه تنها سرد نبود بلکه پشم و پیلش سبیل مبارکمان را به هم زد. امین‌السلطان را خبر کردیم که خیاط باشی را حاضر کنند برای قیمه پلو، از آنطرف مستعفی‌الدوله را هم خبر کردیم که فی‌الفور استعفانامه‌مان را مهر بزنیم ولی خیاط باشی گفت پشم خرس است و از طرف وزیر مختار دولت بریطانیا رسیده است، خوشمان آمد از خرس بریطانیایی. گفتیم همه‌چیز علی الحساب ساسپند شود تا عیشمان از این پشم خرس کور نشود. دیدیم بریطانیا که با یک پشم خرس اینچنین بر سر شاهنشاه ایران آورده است با شلیک تپانچه‌اش کل سیستم دفاعی مملکت را به هوا می‌برد.

سه‌ شنبه دوازدهم شهر محرم الحرام سنه ۱۲۹۹
امروز در خدمت وزیر مختار روسیه بودیم و ناگزیر شدیم پیمان آخال را امضا کنیم. چند روزی هم هست که سینه درد و زکام شدیدی داریم و به کسالت و ضعف بنیه عارض شدیم. حال روحیمان هم از امضای این پیمان قدری ناخوش شد که گفتیم ملیجک برادرزاده امینه اقدس بیاید اندکی ما را بخنداند. او هم که آمد دیدیم دمغ است هی با نیش و کنایه به ما فهماند که با این پیمان چرا استعفا نمی‌دهیم ما هم دستور دادیم قیمه پلو را برایش حاضر کنند. برای تغییر حال خودمان و رعیت گفتیم به قدر دو وجب بتن در مرزهای خوارزم و خیوه و مرو و سمرقند و بخارا که از ایران جدا شد بریزند بلکه داغ دلمان سرد شود. خواستیم از این ناخوش احوالی دو روزی استعفا بدهیم که دیدیم رعیت هم خاک از دست بدهند و هم شاه، اوضاعشان خیلی قمر در عقرب می‌شود. به حکیم الممالک گفتیم به قدر دو حب آکسار را با کلداکس مخلوط کند با سه میل دگزا بزند در سرممان بلکه کمی سرحال شویم.
رفتیم عکس‌هایی که در سنت پطرپورغ گرفته بودیم را نگاه کردیم و دیدیم با این همه تجدد و پیشرفت همان بهتر که رعیتمان زیر سایه‌ی پطر کبیر باشند.
دستور دادیم یک قیمه پلویی هم برای مستعفی‌الدوله بپزند که انقدر ما را انتر و منتر خودش نکند و مواجب باطل نگیرد.

ثبت ديدگاه