حقوق کودکان از زبان یک کودک
موضوع انشا: روز جهانی کودک

امروز ۸ اکتبر روز جهانی کودک است.
ما روز کودک را دوست داریم. پدرمان می‌گوید سال شصت روز جهانی کودک که می‌شد از صبح تا شب تلویزیون کارتون نشان می‌داد و آنها خوشحال بودند. الان هم شبکه‌ی پویا همیشه کارتون دارد ولی ما خوشحال نیستیم. چون کارتون دیدن با خواهر و برادر بهتر است.
پارسال روز جهانی کودک تلویزیون درباره حقوق کودکان حرف می‌زد. مثلا می‌گفت باید به کودکان اجازه داد نظرات خودشان را بگویند.
پدر و مادر ما هم به ما اجازه می‌دهند که نظراتمان را بگوییم. مثلا یکبار اینقدر درباره موضوعی نظر دادیم که مادرمان گفت: «بچه کچلم کردی! چقدر حرف می‌زنی.»
ما دوست نداریم مادرمان کچل شود. به‌خاطر همین حرفش، چند روز ناراحت بودیم.
علاوه بر نظر دادن، آنها می‌گذارند که هرکاری هم دوست داریم انجام دهیم.
مثلا یکبار که به مهمانی رفته بودیم، دوست داشتیم پسر خاله‌مان خر ما بشود. مادرمان هم به او گفت با ما بازی کند.
وسط بازی مثل فیلم‌ها که می‌پرند پشت اسب‌شان، پریدیم پشت پسر خاله‌مان ولی نمی‌دانیم چرا چند ماه است که کله‌اش بی‌حرکت مانده و فقط پلک می‌زند. البته مادر بزرگمان می‌گوید که گردنش چلاغ شده است.
بعضی وقت‌ها که پدر و مادرمان از بچگی‌شان خاطره می‌گویند دلمان برایشان می‌سوزد که چرا قدیم کسی به حقوق کودکان اهمیت نمی‌داد. پدرمان می‌گوید در مدرسه‌شان از معلم و ناضمشان، و در خانه از پدر و مادرشان کتک می‌خورده. حتی اگر هم کتک نمی‌خورده، با دوستانشان و خواهر و برادرها همدیگر را کتک می‌زدند.
یکبار هم مادرمان می‌گفت زمان بچگی‌اش، سر سف مدرسه‌شان کادو می‌گیرد. وقتی به خانه‌ می‌آید و کادو را باز می‌کند، می‌بیند که زودپز است و پدرش آن را گرفته تا تشویق شود درس بخواند.
ما خوشحال هستیم که مادر و پدرمان به حقوق ما اهمیت می‌دهند و بچگی ما، مثل بچگی آنها نیست.
این بود انشا‌ی ما.

ثبت ديدگاه




عنوان