به مناسبت سالروز جدا شدن بحرین از ایران
نامه های عاشق ساواکی و معشوق بحرینی اش
۱۰:۴۰ ق٫ظ ۲۴-۰۵-۱۳۹۵
از : اسدالله
به : زن اسدالله (تاریخ : ۱۹ مرداد ۱۳۵۰)
سلام فریده، من هنوز تهرانم، و به دنبال امری که خانواده ات کرد، رفتم ثبت نام ساواک. به بابا عیوضت بگو خیلی عوضیه، این هم شد شرط ازدواج ما؟ حالا پدربزرگت یک روزی، آن هم معلوم نیست کجا و برای چی، به عیوض گفته دامادت باید ساواکی باشه. آدم خوبه عقل داشته باشه. تهران بدون تو به من نمی چسبد فریده خانوم. امروز رفته بودم بستنی فروشی، یادت میآید وقتی شهر خودمان بودیم می رفتیم آن پشتها باهم بستنی می خوردیم، این جا دیگر پشت و ازین حرفا ندارد. ملت همه کارهایشان را همین رو انجام می دهند چه برسد به بستنی خوردن. تهران بدون تو اصلا برایم جذاب نیست. راستی امروز رفتم سینما یک فیلم عاشقانه دیدم، جایت خالی، خیلی بهم چسبید. این نامه را قول بده تنهایی بخوانی، می خواهم تمام حرفایی را که در دلم مانده برایت بگویم. اما می ترسم اون خواهر وروجکت نامه من را بردارد و ببرد بدهد دست عیوض، مثل آن قبلی که آبرویم رفت.
ساواک آن قدرها هم که بابات می گفت خشن نیست، امروز که رفته بودم با عزت و احترام از من پذیرایی کردند، راستش فریده، بهم گفتند چرا میخوای بیای ساواک، منم صورتم سرخ شد و روم نشد بگم به خاطر تو، از حشمت شنیده بودم که تو جواب این سوال باید بگی به خاطر اعلیحضرت همایونی. فریده جانم من به خاطر تو هر کاری می کنم، فدای تو اسدالله جانت!
از : فریده
به : آقا اسدالله (تاریخ : ۲۰ مرداد ۱۳۵۰)
سلام آقا اسدالله، نامه ات به دستم رسید ولی روم به دیوار اول بابام آن را خواند، بهم گفت که به اون اسد بگو عوضی خودش و جد آبادشه، کلی ناراحت شد. آقا اسدالله امروز که نامه ات را دیدم، سر ذوق آمدم و ویدئو را روشن کردم و شو تماشا کردیم، آقا اسدالله زودتر ساواک را قطعی کن که من هم بیایم تهران و با هم فیلم عاشقانه ببینیم، آقا اسدالله پدرم این روزها به من زور می گوید، همه اش پنکه را خاموش می کند بدون اینکه بپرسد خانه گرم است یا نه، می گوید برو خونه شوهرت اونجا خنک شو. آقا اسدالله جانم، فریده ات را ازین خانه نجات بده، ای آرزوهای بچگی من.
از :اسدالله
به : زن اسدالله (تاریخ : ۲۱ مرداد ۱۳۵۰)
سلام فریده بانو. نامه ات را خواندم. دارد کارها به سرعت پیش می رود. بابا عیوضت را از طرف من ببوس. یک خواهش می کنم ازت، دیگر بدون من ویدئو تماشا نکن. فریده خانوم، اینجا زنان فرنگی زیاد هست ولی تو انتخاب من بودی و هستی، اینجا اگر بیایی خودت می فهمی که مثل من یک دونه هم نیست و مثل تو هزار تا ریخته. این را گفتم که بابا عیوضت این ازدواج را آسان تر بگیرد. من فردا مشغول به کار می شوم و هفته بعد تو را می آورم اینجا. به امید دیدار خال سیاهت، فدای تو آقا اسدالله .
از : اسدالله
به : زن اسدالله (تاریخ : ۲۳ مرداد ۱۳۵۰)
سلام. چرا جواب نمیدی فریده؟ نصف روز جلوی اداره پست بودم ولی از نامه ات خبری نبود. نکنه بابا عیوضت، باز کاری کرده است؟ فریده غلط کردم، این جا یک خانوم هم مرا نگاه نمی کند، تو هم به زور گیر من اومدی. فریده جان در ساواک مشغول به کار شده ام. جایت خالی امروز داشتم یک خرابکار را می زدم، کل وقت یاد تو بودم. با سوزن که دست هاشو سوراخ می کردم یاد سوزن زدن های تو به جورابم که پاره بود می افتادم. فریده جان، اگه میخوای بیشتر بدونی از کارم، نامه ام را جواب بده. سه روز دیگر تو را می آورم این جا. بوس از سمت آقا اسدالله به فریده جانم !
از : اسدالله
به : زن اسدالله (تاریخ :۲۴ مرداد ۱۳۵۰)
فریده دیگر شورش را درآوردی، جواب بده دیگه، به دلشوره افتادم، نکنه آن عیوض عوضی نمی گذارد نامه هایم به دستت برسد. ساواک دیگر به من اجازه نامه دادن نمی دهد، می گوید علت آن امنیتی است. تازه گفته من مهره ی خوبی ام، آخر هر کاری که می گویند انجام می دهم، امروز یکی را از اعضای بدنش آویزان کردیم. فریده، ساواک اجازه نمی دهد من ازین جا خارج شوم. تو برای پس فردا بلیط بگیر بیا. جواب این نامه را هم بده.
فدات،بوس، اسد جونت.
ثبت ديدگاه