هر آنکس که دندان دهد نان دهد
۹:۴۸ ب٫ظ ۰۳-۰۲-۱۴۰۳
روزی گذشت جمع خوشی از گذرگهی
فریاد شوق در دل آن کوی و بام خاست!
پرسید: زان میانه یکی پیر و ناتوان
این شوق و ذوق از چه و اینجا چرا به پاست؟
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست؟
دانیم آن قدر که صدا مال بچههاست!
نزدیک رفت عارف رندی چنین بگفت:
اینجا صدای غلغله و شادی و صفاست!
شخصی که مانده عاطل و باطل، مجرد است!
دائم به فکر بازی با سگْ وَ گربههاست!
هرکس که که مزدوج شود و فکر بچه نیست
کارش همیشه لنگ و به دستش همی عصاست!
جانا به گمرهان زمان این سخن بگوی
خرج و مخارج زن و فرزند با خداست!
ثبت ديدگاه