سلبریتی
کت رفته توی شلوار

راه راه:

یک روز با رفیقم، با خودرویی اجاره
رفتیم هم سیاحت، هم گردش و نظاره

دیدم شلوغ جایی، از مرد و زن لبالب
جایی شبیه آنچه، پخشیده ماهواره

یک عده گرم سلفی، با تیپ‌های جلفی
بر سر کلاه شاپو، قدی چنان مناره

هم تیپ ها عجیب و، هم چهره ها غریب و
با جین پاره بودند، بر پورشه‌ها سواره

جمعیتی جعلق، توی فضا معلق
یک عده هم به هر گوش، پنجاه گوشواره

مانند جنس بنجل، با هیبت ابوالهول
بر دوششان چنان جل، تی شرت پاره پاره

لبریز حب ایران، زایندگان آلمان
در شک و در تناقض، کردند استخاره

یک عده با سبیل و، یک عده بی سبیل و
یک عده همچو نیچه، پر رمز و استعاره

این قامتش، هیولا، آن پپ گواردیولا
آن دیگری موگابه از مرکز هراره

آن یک شبیه جانی، عینک ته استکانی
با هیبت شبانی، گوید منم ستاره

این یک به پاش تنبان، خندان و ریش جنبان
با گیسوی پریشان، بدتیپ و بدقواره

کت رفته توی شلوار، بر لب نشسته سیگار
در جستجوی اسکار، گَز کرده او هماره

صدها هزار رنگ و، جمعیتی مشنگ و
پر ادعا و پر حرف، در اصل هیچ کاره

صورت چنان گلابی، دارد مش شرابی
حس کرده که شده است، مه‌روی و ماهپاره

یک عده چون پرنسس، هستند نقل مجلس
لیلا، کتی، آزیتا، فرنوش، رز، بهاره

گفتم: “کی اند اینها؟”، گفتا: “سلبریتی‌ها”
گفتم: “کجاست اینجا؟”، فرمود: “جشنواره”

ثبت ديدگاه