مناجاتنامه کارگری
گر عذرم خواست، تو بگیر دستم
۱۰:۰۱ ق٫ظ ۱۱-۰۲-۱۴۰۴
الهی کارگرم و قِرانی در جیب، شام و صباحم نیست؛ کارفرما شنوای آهم نیست؛ جز اینکه آقازاده نشدم هیچ اشتباهم نیست.
الهی هزینهها به دلار است و حقوق دهند ما را به ریال، به فریاد ما رس که به سبب آبدوغخیار خوردن شدیم اسهال و به سبب پارگی لباسهای کارگری رسیدیم به ابتذال.
الهی جز تو، که تحویل گیرد کارگر را. پس بنه بر دل ریشمان ضمادی و بمال به دست زمختمان پمادی. الهی دل ما به تو گرم است. بگیر از دلمان هرچه مانده غمبادی. مگذار که زندگیمان بشود سوژهی فرهادی و بنُـماید از آن تصویر ناشادی.
الهی همسر صبور است. دختر دانشجوی راه دور. پسر برداشته ورد موتور. تو رزاقی و شکور. توجه نما به آنچه میکنم بلغور. عقلی بده به آن کلهگندگان که هستند در خیابان پاستور و به قیمتها میدهند در صعود دستور.
الهی تو باخبر از جیب مایی، به آن بده نوایی و به دل صاحب خانه بینداز اجارهاش را نکند فضایی.
الهی قراردادم تمدید شود ماهانه، امنیت شغلی ندارم متاسفانه، بیمه نیز رد نشود در هر ماه جز چند روز دزدانه. تو تامین نما پس از بازنشستگی ما را کریمانه.
الهی گر قطع شد انگشتی زیر دستگاه، ببخشای بر ما به واسطهاش هرچه مانده از گناه و مکن عمر ما را در التماس کارفرما کردن تباه.
الهی عائله مندم. هرکجا با بچهها بروم مستحق اسپندم. از سه ماه بیش است که حقوقی به حساب ما نیفکندند، بیش از این نمیتوانم با سرخاب صورت خود بمیکاپندم، بر من این زندگی را مپسند که آبرومندم.
الهی امید از همه به تو بستم؛ چون دقایقی پیش رفتم اتاق کارفرما و کاسه کوزهاش شکستم. گر عذرم خواست، خود بگیر دستم.
ثبت ديدگاه