یکسال بیتو
۲:۰۴ ق٫ظ ۱۹-۰۶-۱۴۰۳
غمی داریم و کار روزگار است
گذشته سالی اما ماندگار است
چو ماهی غرق دریای غمت، چالز
غذایش نان و قدری خاویار است
اگر چه شاه شد پایش لب گور
ولی در بهرهگیری کهنهکار است
عروست مانده با الماسهایت
ز بس گریه نموده زار زار است
اگرچه پز دهد با سینهریزت
ولی قلبش برایت بیقرار است
شده خیاط تو افسرده و خل
ز بیکاری یقینا در فشار است
تو رفتی کره اسبت منزوی شد
اگر دانی چه کس بر آن سوار است؟!
شد آفریقا یتیمت شاهبانو
چنان مادر برایت سوگوار است
و حالا در جهنم پادشاهیت
برای اهل دوزخ افتخار است
ثبت ديدگاه