به مرگ خودم

راه راه:

از غصه و اندوه من ای کاش بمیرم
حتی شده با ساز و نی ناش ناش بمیرم

در کوچه بریزند دل و روده ی من را
با چاقوی زنجانیِ اوباش بمیرم

یا اینکه روَم ارتش عثمانی و بعداً
با ضربه ی شمشیر قزلباش بمیرم

رگبار ببندندم و در مرز به جرمِ
قاچاقچیِ شیره ی خشخاش بمیرم

با سرعت فوقِ صد و سنگینی سی تُن
از روی سرم رد شود اِف هاش؛ بمیرم

وارد بشود دایناسور از پارکِ ژوراسیک
با خورد شدن زیرِ دو تا پاش بمیرم

تبعید شوم چون خودِ دوران رضاخان
در غربت بی همنفسِ خاش بمیرم

حتی چه کنم راضی ام اینکه سرِ سفره
در راه گلویم بپرد ماش! بمیرم

با شیر؛ نشد ببر؛ نشد گرگ؛ نشد سگ
از نیشِ درازی ست که سمپاش! بمیرم

اما به خدا دوست ندارم پس از عمری
با عطسه‌ی ویروسیِ خفاش بمیرم

با صدای شاعر بشنوید:

 
 

ثبت ديدگاه