انشای یک امتحان حضوری دهنده
پس به ما رحم کنید، ممنون.

خانم، تا توی برگه دیدم موضوع انشا، امتحانات می‌باشد، اشکمان درآمد. البته اگر برگه خیس است، اشک نیست؛ به‌خاطر این است که از دست‌به‌آب تازه آمدیم و دستمان را ضبد‌عفونی کرده‌می‌باشیم. می‌پرد و می‌رود.

خانم، نمی‌دانیم چه کسی گفت که ما باید حضوری امتحان بدهیم اما برادرمان غیرحضوری؟! او دانشگاه درس می‌خواند. یعنی او اصلا دانشگاه، درس نمی‌خواند! یعنی چیزه، دانشگاه درس می‌خواند اما نمی‌خواند! یعنی پدرمان، پدرش درآمده تا او را فرستاده دانشگاه، اما او اصلا درس نمی‌خواند. پدرمان این‌جوری می‌گفت. عمه زینت هم موافق بود. حرف بدی هم به برادرمان زد که نمی‌گوییم. امیدواریم نفهمیده باشید ولی فهمیده باشید چه شده. چون بلدم این را عین امتحان‌ پاتخته‌ای توضیح‌ بدهم.

نگاه کنید، او و دوستانش، یک گروهی زده‌‌می‌باشند. هرکس هم سوالات یه جایی را حل می‌کند و برای گروه می‌فرستد و بقیه می‌نویسند. حالا ما که این‌همه وقت بازی کردن زمان غروب آفتاب را داریم، باید درس بخوانیم و امتحان حضوری بدهیم؟ درس‌ها در مجازی، امتحانات حضوری؟! مگه می‌شود بعد از ماشین‌بازی توی پلی‌استیشن رفت مسابقات رالی؟! از بازی قایم‌باشک با رعایت کروکودیل‌های بهداشتی بزنیم تا درسمان را بخوانیم؟ صبح هم تازه وقتی پتویمان گرم شده باید از خواب بپریم و بیاییم مدرسه. آیا بدتر از این می‌باشد؟ من از شما می‌پرسم؟ البته بدتر این هم می‌باشد. مثلا خورشتمان زودتر از برنج تمام شود. یا وسط بازی آنلاین، مادرمان صدایمان کند که بازی را استپ کنیم.

خانم، با اجازه‌ی شما، ما نتیجه می‌گیریم که کاش یک روز می‌آمدیم مدرسه و به جان مامانمان قسم می‌خوردیم تا تقلب‌ نکنیم و بعدش ما هم خانه امتحان می‌دادیم. حالا که آمده‌ایم پس به ما رحم کنید، ممنون.

ثبت ديدگاه