تقویم تاریخ 12 بهمن
بازگشت شادانه بهار

۱۲ بهمن

روزی مثل امروز در سال ۱۳۵۷ دقیقاً در ساعت ۹:۲۷ دقیقه (نپرسید قدیم یا جدید که مکدر می‌شوم) بعد از آمدن بوی گل سوسن و یاسمن، دیو چو بیرون رفت، فرشته در آمد. اگر مقداری دقیق‌تر بگویم، دیو چو بیرون رفت، فرشته در آمد و امام خمینی به کشور بازگشت.

قضیه این جوری شروع شد. بعد از اینکه شاه صدای انقلاب مردم را شنید، با وارد شدن ویبره به تمام اعضا و جوارحش به خود ترسید. هی فرت‌فرت نخست‌وزیرها را عوض می‌کرد و به مردم می‌گفت: «عه؟! دیدی؟! ندیدی؟! نخست‌وزیر رِ عوض کردم» تا شاید حواس‌شان پرت شود؛ ولی مردم بلند و رسا اعلام می‌کردند: «ما میگیم خر نمی‌خوایم، پالون خر عوض میشه»

شاه که دید که نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود، به اطراف خود نگریست تا نخست‌وزیر جدیدی انتخاب کند؛ اما اینور را که نگاه کرد، دید کسی نیست و آنور را هم که نگاه کرد، دید باز کسی نیست. فقط یک دانه بختیار ته بساط مانده بود، آن هم به دلیلی که به علت تردد خانواده در این متن از بیان آن معذوریم، مگر اینکه اصرار کنید تا بگوییم. خب حالا که خوب الحاح کردید می‌گوییم که به علت شیره‌ای بودن حال رفتن نداشت، را صدا کرد و گفت: «چه سری، چه دُمی، عجب مرغ طوفانی! نخست‌وزیر من میشی؟» بختیار هم بعد از بالا کشیدن آب‌بینی (در بعضی منابع دماغ ذکر شده است) و پاک کردن آن با پشت آستین، بشکن‌زنان و «چرا نمیشم جون دل»گویان، آن هم ۳ بار رفت و شد. (منظور این است که نخست‌وزیر شد)

شاه خیلی سریع با یک هاا حکم نخست‌وزیری بختیار را مُهر و قبل از خشک‌شدن آن یک چشمک به منزل خود یعنی فرح زد. منزل یعنی فرح نیز در جواب دو چشمک حواله کرد که تاکنون معنی آن‌ها بر همگان واضح و مبرهن نشده‌است. هرچند از جوانب امر بر می‌آید که معنی چشمک شاه این بود «اون طلاها، پول‌ها، جواهرات، کاخ، عکس باباشاه، مسواک من و… رِ برش داشتی؟» و معنی چشمک اول فرح «خیالت تخت. فقط کاخ رو چون جا نمی‌شد که ببریم،‌‌ انقدر زنگش رو فشار دادم تا بسوزه» و دومی نیز احتمالاً به علت تیک عصبی بوده‌است. این‌جورکی‌ بود که شاه برفت و شاه برفت و شاه برفت.

بعد از فرار شاه، امام خمینی اعلام کرد که قصد ورود به کشور را دارد. بختیار که وضعیت را خیلی قاراشمیش می‌دید، سعی کرد تا با یک سوت فرودگاه را ببندد؛ ولی چون از بچگی بلد نبود سوت بزند، هر چه تلاش کرد سوتش نیامد و عین چی ضایع و مجبور شد برای بستن فرودگاه دستور بدهد. مردم هم به خیابان‌ها آمدند و با سر دادن شعار «وای به‌حالت بختیار، اگر امام فردا نیاد» و البته شعارهای دیگری که عده‌ای از گوشه و کنار می‌دادند و ما قصد نداریم که بگوییم می‌گفتند «بختیار توله‌سگ، آقا میاد صددرصد» حسابی از خجالت بختیار درآمدند. او هم بعد از بیرون آمدن از خجالت، تصمیم گرفت فرودگاه را باز کند، البته فشار مردم و ترسیدن‌هایش نیز بی‌تاثیر نبود.

قضیه این‌جورکی‌ شد که درنهایت امام خمینی بعد از ۱۴ سال تبعید به آغوش کشور بازگشت و اولین قدم را برای سرنگونی نظام شاهنشاهی برداشت. مردم نیز در این روز چون هنوز «بر طبل شادانه بکوب» سروده نشده بود، با همسرایی «آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد» به استقبال امام خمینی شتافتند.

ثبت ديدگاه