بوعلی اکشن
۳:۳۲ ب٫ظ ۱۴-۰۲-۱۴۰۲
بارالها تو خود خبر داری
از من و از شرایط کاری
شرم دارم به محضرت بزنم
باز هم حرفهای تکراری
در میان خلایقت تو مگر
از معلم صبورتر داری؟
البته میرسد ز محضرتان
بندهات را مکرراً یاری
محض لبخند یک دو خط گویم
ماجراهایی از گرفتاری؟
وقت تصحیح برگهها تا صبح
چه کشیدم برای بیداری
وقت تدریس هم که میکوبم
آب را در هاونگ پنداری
اولیاءشان که بچه آوردند
بوعلی یا حسابی انگاری
بوعلی و حسابی اکشن
از شعور از ادب بهکل عاری
بچهاند البته خودم دانم
لیک تا کی فقط رواداری؟
یارب این غم بسی دراز بود
شکر گویم تو را که غمخواری
به همین میز و صندلیام قسم
نیستم اهل گریه و زاری
تا منم بر در تو آویزان
نشوم اهل ذلت و خواری
کمکم کن رهی بهدر ببرم
از دل اینهمه گرفتاری
یاریام ده که دیر هی نکنم
در ترافیک سخت اجباری
دم درب کلاس لطفی کن
ببر از یاد من بدهکاری
کن کلام مرا چنان نافذ
نشنوم وزوزی و گفتاری
تا به این بچهها بیاموزم
خصلتی، دانشی و کرداری
ببرم چند گامشان به جلو
قدمی در مسیر همکاری
مملکت را برای خود بینند
یاد گیرند مملکت داری
بر شوند آنچه را که میخوانم
خوب میدانم البته آری
نرود میخ آهنین در سنگ
مرحمت کن دریل اگر داری
ثبت ديدگاه