نگاهی به دوکتاب طنز عصر قاجار
مردان احتشام الدوله، زنان استرآباد
۱۱:۱۲ ب٫ظ ۱۱-۰۵-۱۴۰۲
سال ۱۸۸۰ میلادی، مصادف با اواسط قرن سیزدهم هجری است. اشراف و دولتمردان قاجار رفتوآمدهایی به اروپا داشتهاند و با مظاهر فرهنگ غربی آشنا شدهاند. از ورود سینماتوگراف، صنعت چاپ و ظهور اولین روزنامه ایرانی چند دهه بیشتر نمیگذرد. احتمالا تکاپوهایی برای تجددطلبی و فرنگیمآبی، نه تنها در مردان که حتی در زنان جامعه نیز دیده میشده است. در چنین زمانهای است که «تادیبالنسوان» نوشته میشود.
تادیبالنسوان کتابی است در آموزش آداب معاشرت و سلوک با شوهر به بانوان، و نقد برخی رفتارهای نامطلوب زنان از قبیل خرافهپرستی و چشموهمچشمی و بدرفتاری با همسر و… البته به زبان طنز. نویسنده پیشبینی کرده است که این کتاب و نویسندهاش، هدف لعن و نفرین بانوان قرار گیرد و «یقین است همین که این فقرات را ملاحظه کنند دور هم نشسته و با هم بگویند جوانمرگ شود با این فضولیها که کرده». درعین حال هدف آنقدر در نظر نویسنده بزرگ بوده که پی آن لعن و نفرین و حتی جارو را به تن مالیده و کتاب را با زبانی گزنده از طنز نگاشته است و بدتر از آن اینکه چون نتوانسته برای امیال و دلخواه خود، دلیل و منبع بیاورد، در جایجای کتاب دست به دامن احادیث مجعول و تفاسیر بدعت آمیز شده و شاهد، مثالهایی آورده که که اگر هم اکنون بود، قطعاً مورد تکفیر علما و بزرگان دین و دانشگاه قرار میگرفت. به نظر میرسد او یکی از شاهزادگان فرنگ رفته قاجار بوده که قصد کرده تا زنان درباری و قشر مرفه جامعه مؤنث اطراف خود را –چرا که جز این قشر محدود، کسی سواد خواندن نداشته– مطابق میل خود، «تأدیب» و «تربیت» نمایند. چنانکه به هر حال و از بیم هجمه بانوان درباری و قطع شدن روابط و مقرری خود، نام خود را افشا نکرده و کتاب را بی نام، منتشر کرده است. گرچه در برخی منابع، احتمال دادهاند که نویسنده تأدیب النسوان، شاهزاده خانلر میرزا احتشامالدوله، از پسران عباسمیرزا نایبالسلطنه، بوده است.
تادیبالنسوان نمایانگر امیال یک شاهزاده قاجاری است که چشمش به زنان فرنگی افتاده (مثلا در بخشی از کتاب میگوید که در اروپا زنان چندان آرایش نمیکنند) و حالا می خواهد با مسخره کردن زنان هموطن خود، راه را برای موج تجدد و کوتاه شدن دامن آنها باز کند؛ اما فقط بخشی از این موج تجدد را به صلاح زن ایرانی میبیند و در تلاش است تا برای حفظ منافع خود –و طبیعتاً سایر مردان مرفه آن دوره– برخی چارچوبهای سنتی را نیز حفظ کند و این هدف را آن قدر حیاتی میدیده که حاضر شده است به قیمت دریافت فحش و فضیحت از سوی زنان، چنین کتابی بنویسد. آیا نویسنده چون یک مرد ایرانی قاجاری بوده چنین کتاب مردسالارانهای نوشته است؟ پاسخ منفی است. این که از زنان انتظار برود با ظرافت رفتار کنند، بعد از غذا آروغ نزنند، گامهایی بلندتر از حد معمول برندارند و با صدایی بلند تر از چند دسیبل سخن نگویند، هنجارهایی بینالمللی بود که در جهان سنتی، بالاخص بر زنان طبقه اشراف لازمالاجرا بود. شاهد این مدعا نزاکتنامههایی است که برای آموزش بانوان اشرافی در فرانسه قرن هفدهم نوشته میشد و نویسنده تادیب النسوان برخی از آنها را ترجمه کرده و با زبان طنز، مکتوب نموده است.
در اوایل قرن چهارده هجری، چندتن از زنان درباری یا متمولین ملاک نیز به شوروی و اروپا سفر میکنند یا با آنهایی که به این سفر رفتهاند، دمخور میشوند و دقیقاً همان که آن شاهزاده قجر دیده بود را میبینند؛ اما این بار با نگاهی زنانه و صدالبته که آن روزگار مقارن دورهای است که کشورهای نیازمند به منابع طبیعی و بازار، درحال تربیت فرزندان کشورهای مستعمره و ضعیف هستند تا با پایان عصر استعمار مستقیم و آشکار، دست اقتصادشان در گروی استقلال خواهی نماند. اینگونه بود که شرکتهای استعمارگر و ارباب رعیتی مانند هندشرقی، تبدیل به باشگاههای فرهنگی_هنری مترقی شدند و پدرخواندههای انحصار تجارت و استحمار، لباس مؤسس مدارس جدید و تجددخواهی –خصوصاً برای زنان و دختران– پوشیدند. آغاز به کار مدارس جدید با اسلوب خارجی و اعلام وجود انجمنهای زنانه، حاصل همین تغییر لباس استعمار کهنه است.
کتاب «معایب الرجال» از تلاقی همین انجمنهای زنانه و رفاه زنان درباری بیرون آمده است. بیبی خانم استرآبادی ظاهراً درپاسخ به «تادیب النسوان»؛ اما در واقع برای همان بازکردن راه موج تجدد با شکستن همه هنجارها، معایب الرجال را مینویسد که همان زبان طنز بسیار نزدیک به مسخرگی تأدیب النسوان را داشت. بیبی خانم استرآبادی بر خلاف عرف جامعه تا ۲۳ سالگی مجرد مانده و سپس با یک مهاجر قفقازی که چهار سال از خودش کوچکتر بود ازدواج و درواقع فرار کرد. وی پس از بازگشت، کتابی نوشت که دو قسمت است. در یک قسمت جواب ده فصل «تأدیبالنسوان» را داده و قسمت دوم «معایبالرجال» است که در چند مجلس تدوین شده و به مسخره کردن عادات مردان آن دوره پرداخته است. در جایجای کتاب نیز حکایاتی مستهجن چاشنی مطلب کرد تا اثبات کند چیزی از همطبقههای مذکر خود کم ندارد. وابستگی و خواستگاه رفاه زده و بی خبر از مردم جامعه ایرانی وی از آنجا معلوم میشود که مشکلات زنان ایران را نوع مواد آرایشی و اسب سواری و «تفنگ انداختن» دانسته و تادیب النسوان را نه از جهت نادیده گرفتن ظلمی که به زنان میشده و نه از منظر مسخره کردن سنتها، بلکه از این جهت که نسخه اروپایی را به نفع ذکور ترجمه کرده، نواخته است.
از نظر وی، نویسنده تادیبالنسوان نادانی است که «خود را تربیت شده… سیویلیزه میداند و خود را مقلد معلمین اروپ میانگارد»؛ اما «معلوم شد که نیمولیزه هم نیست!» در موارد بسیاری نیز به او طعنه میزند که تو با این هوش اگر کتاب نمینوشتی چه میشد! و آموزههای او را با این زبان نیشدار به سخره میگیرد: «گفته که باید زن صبح از خواب برخاست فورا از اتاق برود بیرون و مرد را بگذارد به کنیزان و خدمتکاران. معلوم است که این نصیحت را برای چه کرده است!»
می بینید که نویسنده معایب الرجال در حضور کنیزان و خدمتکاران با نویسنده تادیب النسوان، مشکلی ندارد، بلکه همه آن «آزادی»های دلخواه شاهزاده مذکور را برای شاهزادهها و اناث درباری نیز میخواهد. وی همچنین در اینکه بسیاری از محدودیتهای تحمیل شده بر زنان از ناحیه شرع است با نویسنده رقیبش هم نظر است؛ اما همزمان، هم به مرد فحش میدهد و هم دین را مسخره میکند. نویسنده فصولی چند به مسخره کردن رسواییهایی که مختص مردان بوده است پرداخته، از جمله قماربازی، شرابخواری و همجنسبازی و با زبان طنز میگوید اگر زنها این طوری هستند، مردها هم آن طوری هستند.
زیر سوال بردن همه سنتها بدون هیچ مبنای منطقی به همان اندازه بینتیجه است که حفظ بیدلیل همه آنها.
تلاش زنان ایرانی برای یافتن نقش خود در اجتماع و رهایی از تنگنای سنتهای تحمیل شده یا چارچوبهای القا شده استحمار، تا سالیانی بعد ادامه یافت، اما برای ظهور نمونههایی که در عین حفظ شعائر دینی و سنن مطلوب ملی، حضور اجتماعی فعال و موثر داشته باشد، باید حدود یکونیم قرن دیگر صبر میکرد، تا عصر انقلاب اسلامی.
ثبت ديدگاه