زندگی سخت یک مرفه
کره زمین برایمان تنگ است
۱۱:۰۱ ب٫ظ ۲۲-۰۵-۱۴۰۲
سلام و درود خدمت بینندگان عزیز
امروز در خدمت یکی از بازرگانان موفق کشور هستیم و قصد داریم در مورد جوانب مختلف زندگی شخصی و کاریشون سؤالاتی از حضورشون مطرح کنیم.
– سلام آقای واردیان. اگه اجازه بدید بحثمون رو شروع کنیم.
+ سلام عرض میکنم خدمت شما مجری توانمند و مردم عزیز که بنده خودم رو خادمشون میدونم.
– میشه در مورد شغلتون بگید؟
+ والا کار خاصی نمیکنم، فقط واردات چند نوع داروی کمیاب، وسایل پزشکی و چند نوع کالای اساسی رو به خاطر اینکه کسی نبوده بتونه انجام بده، بنده به تنهایی به دوش کشیدم. بهعلاوه صادرات خاویار، زعفران، چند نوع ماده معدنی و کلا هر چیزی که بشه به خارجیا فروخت رو هم بر عهده گرفتم که یه وقت تولیدکنندش رو دستش نمونه و ضرر کنه. در حوزه نفت و پتروشیمی هم گوشه کار رو گرفتم و دارم کمکشون میکنم که بتونن بفروشن محصولات نفتی رو.
– پس اساسی سرتون شلوغه؟
+ واقعا تو این مملکت خیلی سخته کار کردن. از صبح تا شب مثل اسب باید کار کنم آخرم کفاف نمیده. مجبورم در کنارش چند تا کار پاره وقت هم انجام بدم. الان سعی میکنم ارز دولتی بگیرم و برم چیزایی مثل خلال دندون، کود انسانی، از این چوب بستنیا که دکترا میگن بگو آآآ و میکنن ته حلق، دسته بیل و … از همین نوع کالاهای اساسی رو وارد کنم فقط به خاطر مردم. گاهی وقتها هم که دلار تو بازار کم میشه و قیمتش بالا میره، واسه اینکه قیمتها بشکنه، دلارها رو مستقیم میفرستم تو صرافیهام.
ما تا پای جون، خودمون رو وقف این مردم کردیم.
– خب سطح درآمدتون چقدره؟
+ پارامترهای مختلفی روش تأثیرگذاره. شرایط اقتصادی و تحریمها، قیمت دلار و یورو، ابعاد سفره مردم، سطح نفوذ و دسترسیهای رقبا، شبکهها و باندهایی که تو بازارهای موازی داریم مدیریت میکنیم و چند تا مورد دیگه. اینجوری سطح درآمد مشخصی نداریم. اما کارمند من سر برج حقوقش طبق قانون کار، بی دردسر میاد به حسابش. راحت میتونه روی درآمدش برنامه ریزی کنه.
– میتونید در مورد منزل شخصیتون بگید؟
+ منزل که نه یه واحد نصفه نیمه داریم، کجا آقا! طبقه آخر یه برج که بعد یه روز خسته کننده، دو ساعت میکشه آسانسور برسه اون بالا. نصفش هم که سقف نداره و یه حوض آب و چند تا درخت داره که تمیز کردنش واقعا سخته. آخه نه که تمام دود و دم کف خیابون میاد بالا، این باغچه رو گفتم درست کنن که آلودگی زیاد اذیت نکنه.
– پس بهتون سخت میگذره؟
+ بله آقا! گاهی وقتها گوشی جا گذاشتن تو این باغچه خودش میشه معضل واسه ما. شما فکر کن گوشیات ته روف گاردن، اه نه ببخشید باغچه، زنگ میخوره، شما کجایی؟ تو پذیرایی روی مبل لش کردی، ببخشید دراز کشیدی؛ تا برسی به گوشی از کت و کول که میافتی هیچی، طرف قطع کرده اصلا. یا همش نگرانی این حوضه نشتی بده بری پایین. اصلا من آرزو به دل موندم یه بار بوی قرمه سبزی بپیچه تو خونه، من کیفش رو ببرم. شما از این زاویه تا حالا به خونه بزرگ نگاه کردی؟ اصلا شما با کدوم یکی از این معظلات دست به گریبانید؟ میبینید که باز هم کارمند من، از خودم خوشبختتره.
– عجب! خب از تفریحات خانوادگیتون بگید.
+ تفریح کجا بود آقا! یه موردش رو بگم جیگرتون کباب بشه! بعد چند تا هفته که مسافرت خارجی نرفتیم، صحبتش که تو خونه باز میشه دردسر شروع میشه. یکی میخواد بره جزایر قناری که اونقدر رفتیم حالم داره بهم میخوره. اون یکی میخواد بره همین بغل آنتالیا که اصلا جای باحالی نیست. خودم که اصلا موندم کجای کره زمین برم که قشنگ و بکر باشه و نرفته باشم. اما کارمند من سیزده بهدر کل خاندانشون پشت خاور جمع میشن، میرن جاده چالوس. بی دغدغه عشق دنیا رو میکنن. ببخشید شما اطلاعی ندارید از اون پروژهای که قرار بود مریخ زمین بخرن و برن مریخ؟ محض تنوع و فرار از این روزمرگی بد نیست چند وقت یه بار بریم مریخ برگردیم.
– نه آقا فکر نمیکنم به نتیجه خاصی رسیده باشه. همینجا روی کره زمین باید بمونید و بسوزید و بسازید!
به نظر میرسه زندگی خیلی سختی دارید! من خودم به شخصه از شما عذرخواهی میکنم که یک عمر به قشر شما میگفتم؛ مرفهین بیدرد!
بینندگان عزیز دیدید که پول خوشبختی نمیاره!
با تشکر از حسن توجهتون. شما رو تا گزارش بعد به خدای بزرگ میسپاریم.
ثبت ديدگاه