بداهه شاعران راهراه به مناسبت سالروز جدایی بحرین از ایران
عالیجناب با لیاقت
۱۱:۴۰ ب٫ظ ۲۶-۰۵-۱۴۰۲
او اقتدار این وطن را بر فنا داد
هر روز پیش دشمنان یک جور وا داد
در بارِ عامی نوبرانه مملکت را
بیذرهای منت، بدون ادعا داد!
ایران به یغما رفت از بیعرضهگیهاش
از جمله بدتر اینکه او بحرین را داد
او هدیهدادن را بهغایت دوست میداشت!
بحرین را مثل دو کیلو باقلوا داد
او دیپلمات لایقی بود، این قلم را
قطعا به حسب مصلحت یا اقتضا داد!
زیباکلامی گفت در بحث لیاقت
باید به نسل پهلویها دکترا داد!
تا اجنبیها را کند راضی حسابی
بر تپههای مملکت، یکسر صفا داد!
گنج بزرگی را گرفت از کشور ما
جایش به ملّت تکّهای عنبرنسا داد!
ارثی درون خونشان بی غیرتی بود
باباش اول خاکمان را پاگشا داد!
از مهربانی، آب و خاک و رود و تپه
مفتی توی زنبیل هر کس خواست جا داد!
مانند یک طفل سفیه اموالمان را
توی حراجی، زارتْ بر باد هوا داد!
وقتی هر آنچه داشت را بیچاره بخشید
اسکلمآبانه خودش را بر فنا داد!
چلتکه شد کشور به دست این و آن و
پرسی اگر، گویند ول کن ممرضا داد!
از بس که پررو بود در گفتار و افعال
گویا پدر ارثیهاش را سنگ پا داد!
وادادگان سانببینِ بیغسان را
غیر از اپوزیسْیون کس دیگر بها داد؟
چل سال رفت از وعدهی چنج و کماکان
هی رفت و طفلی قول تجدید قوا داد!
پخّی نکرده داد جا خالی و بعدش
اموال ملت را به دست کدخدا داد!
گفتا که با لبخند و مفتی داده رفته
گفتیم: ای بابا! نگو. گفتا: چرا، داد!
یک گوشه از خاک وطن را داد بیجنگ
این مژده را فرمانده کل قوا داد!
میریخت از هر پنج انگشتش سخاوت
انگشت شستش را برای کودتا داد!
آنقدر بیرگ مملکت را داده رفته
تنها به روحش میتوان هی ناسزا داد!
عشق عروسی بود و هِی قِر در کمر داشت
بحرین را در باب این حالِ کذا داد!
کوروش به کابوسش نمیآمد که شاهی
هرکس که لب تر کرد، بیچون و چرا داد!
چون شهروند سادهلوح و بیسوادی
سرمایهها را صاف دست مافیا داد!
هرجا دلش از اجنبی خون شد، سریعا
در شعلهها تاوان آن را نانوا داد!
با چنگ و دندان این وطن را…. اِ ببخشید
با روی خوش تقدیم فرموده نه با داد!
ممنونم از عالیجناب با لیاقت!!!
سوژه برای طنزپردازی به ما داد
ثبت ديدگاه