چو طوفان بیاید… (بخش دوم)

چو طوفان بیاید… (بخش اول)

…چنان ضربه خوردند از چپ و راست
خروش از خم چرخِ چاچی بخاست

نمودند حیران تلاویو را
چو ضربت زدندی سرِ دیو را

چنان مضطر از حجم موشک شدند
که گرمِ جسارت به پوشک شدند

چنان شهر از ترس بی‌تاب شد
که پوشک در آن سخت کمیاب شد

نشستند راکات چون بر هدف
فراری شدی دشمن از هر طرف

همه دشمنان، در به در، بیقرار
به پیژامه و شُرت گرمِ فرار

در این حمله‌ی محکم و بی‌نظیر
گرفتند از خیل صهیون اسیر

نه تنها که سرهنگ گردید حبس
گرفتند با عمه‌اش نیز عکس!

نکن جان من نقدی از قافیه
که مصراعِ دوم خودِش کافیه

نگو مصرعِ قبل معیار نیست
که یکبار بود و به تکرار نیست

چنان ضربه خوردند ناجور و سفت
که ماندند از فرطِ آن در شگفت

چنان کُشت از خلق صهیون، حماس
که برخاست از هرطرف التماس

چنان زد که اهل ستم له شدند
نهان در میانِ زبالِه شدند

شکستِ بزرگی پذیرا شدند
ستم‌پیشگان، سخت رسوا شدند

اگر خوب خواهی بدانی که چیست
بدان اینکه قابل به ترمیم نیست

چنان بر ستم مشت کاری زدند
که از نفی و کتمان نیابد گزند

چنان شد زمان سخت بر اهرمن
که وامانده چندی‌ست از او دهن!

چه خوش گفت روزی امام فقید
که هر یک اگر سطلی آب آورید

شود رود خیلی عظیمی روان
نماند ز صهیون اثر در جهان

به یاریِ اهلِ فلسطین شتاب
نما همتی قدر یک سطلِ آب!

يك ديدگاه

  1. کمیل ۱۴۰۲-۰۸-۱۱ در ۴:۵۲ ق٫ظ- پاسخ دادن

    وای خیلی عالی بود
    از یه جایی به بعد دیگه نتونستم نخندم ???

ثبت ديدگاه