دست صاحب‌خانه

شعر هایم غالباً یا پشت افکار من است 

یا نهان در لابه‌لای دفتر یار من است  

سوخته بابای من تا یک رباعی گفته‌ام

شاعری را می‌شناسم گفته آثار من است 

دفتری چاپیده‌ام صاحب اثر گشتم، ولی

هر کجا شعر بدی دیدی از اشعار من است 

گوشی‌ام بی‌رمز و راز افتاد روی میز کار

همسرم استاد بی‌همتای آمار من است 

می‌زنم بر طبل بی‌عاری خدایم شاهد است

چند سالی می‌شود یارم گرفتار من است

فیش بانکی خودم را کرده‌ام تقدیم او 

چون‌که واقف بر امور کل اسرار من است 

خرجم از بَرجم زده بالا که شاعر گشته‌ام 

این هم از اوضاع کسب و کار بازار من است

دلبرم با شاخ و شانه باز ترسانده مرا

یک هزار و سیصد و پنجاهمین بار من است 

خانه‌ی همسایه‌ام دیوار‌ها دارد ولی

دزد نامرد تورم روی دیوار من است 

باز هم دارد یکی هی زنگ ما را می‌زند

مطئمنم یا عیالم یا طلبکار من است 

بنده از مستاجران تا ابد مستاجرم 

عایدی‌های من از این طبع پروار من است 

دست هر کس می‌رود در جیب شلوار خودش 

دست صاحب خانه‌ام در جیب شلوار من است

ثبت ديدگاه