گفتگوی لو رفته‌ی چند روز قبل از سفر بعدی رئیس‌جمهور به سازمان ملل
سفر جای آش

– خوب این فهرست مهمون‌های من.

+ اوه! چه خبرته؟ چه خبرته؟ اصلاً اینا کی هستن؟

– چندتاشون رو که عروسی من دعوت نکردیم حداقل بگیم باهامون بیان، یه جوری از دلشون دربیاد. چندتاشون هم دوستای دوران مهد کودک منن. دوتاشون هم از همکارای حسن هستن.

+ روحانی؟

-نه مجیدی. همون که شد دستیار اجرایی رئیس دفترتون دیگه. داماد قشنگتون!

+ آهان! خوب این آخری کیه؟

– آبدارچی نهاد ریاست جمهوریه. طفلی دیروز فهمید من دختر شمام برام نسکافه آورد. گفتم این بنده خدا رو هم با زن و بچه‌اش ببریم. گناه داره!

+ ای بابا! من هرچی می‌کشم از این دل رحمی توعه. اون روز هم گفتی ستاد انتخابات وزارت کشور خالیه، مسئول‌های ثبت‌نام بیکار نشستن، بیا بریم ثبت‌نام کن. گناه دارن.

– بد کردم می‌خواستم سرتون گرم باشه، احساس تنهایی نکنین.

+ عوض این کارها برام زن می‌گرفتی، تنها نباشم.

– پدرِ من اون موقع شما بیکار بودی. کسی هم به مجرد بیکار زن نمی‌ده. تازه صلاحیتت برای مجلس دوازدهم هم که رد شده بود. حالا بریم و برگردیم خودم واسه بابای پرزیدنتم آستین بالا می‌زنم.

+ لازم نکرده. برو لیست مهمونات رو ببند. فقط زیادی شلوغش نکن. جای خالی هم بذار. چند نفر معاون و آشپز و تدارکات هم باید بیانا. یه وقت جا کم نیاد.

– تا الان چند نفر شدن؟

+ ۱۸۳ نفر.

– بابا میگم به اشرف خانوم همسایه مامان‌بزرگ هم بگم، بیاد؟

+ اون برای چی؟

– هفته پیش یه کاسه آش رشته نذری برامون آورد. جای اون.

+ شکلات نداری بریزی تو ظرفش؟ حتماً باید بهش بگی بیاد تا جبران شه؟

– دیابتیه. شکلات براش حکم استرس برای رئیس سازمان ملل رو داره.

+ ای پدر بیامرز! حالا واسه من مثال دیپلماتیک می‌زنی! خیلی خوب بگو بیاد.

– آی قربون بابای رئیس‌جمهور دکترم بشم. ماچ.

ثبت ديدگاه