حکایت نماز با کسالت
اختلافات زن و نماز و شوهری

دیدید بعضی خانوما حاضرن تک‌تک مغازه‌های پاساژ ده‌طبقه‌ای رو بگردن و خسته نشن اما بعد از بیرون اومدن از پاساژ چون ماشین صد متر باهاشون فاصله داره کلی غر بزنن که چرا اینقدر دور پارک کردی؟ می‌مردی یه کم نزدیک‌تر پارک می‌کردی؟ 

این خانوما هرچی بعدا بگن خوش گذشت و دستت درد نکنه منو بردی بازار، دیگه فایده‌ای نداره. خستگی دیگه تا دندان مسلح شده و عین هفت اکتبر تا فیها خالدون شوهره رو فتح کرده. خانوما هم با این تشکرها هم انگار بادمجون واکس زدن…

یه چیزی تو مایه‌های نمازهایی که ما آدما با کسالت می‌خونیم. جوری که انگار اگه توی سجده آخر خوابمون نبره، بعدش حتما از خستگی بی‌هوش می‌شیم. اما بعدش یهو عین بیرانوند شیرجه می‌زنیم سمت گوشی و جوری توی اینستاگرام و گروه‌های تلگرامی می‌گردیم که انگار داریم تبلیغ آدامس اکشن رو از روی ما ساختن! 

البته نماز خیلی مهربونه و قطعا اول با خودش می‌گه: خب بنده‌ی خدا خسته بود حق داشت. بعد که می‌بینه با باز شدن قفل گوشی انگار شارژت از low battery به full charge رسیده یه کم از دستمون ناراحت می‌شه…

حق بدید اگه این نماز توی قیامت مهریه‌شو بذاره اجرا! چیز. یعنی پیش خدا از ما شکایت کنه…

پس قبل این که کار به دادگاه عدل الهی بکشه و ملائکه VAR رو چک کنن و ضایع بشید یه کلاس مشاور خانواده برید و یاد بگیرید با شریک زندگیتون چطور رفتار کنید. جدی می‌گم این نماز توی قبر شریک زندگیتونه و تا قیامت می‌خواد باهاتون زندگی کنه! سعی کنید هم بهش برسید که خوشکل و خوش‌اخلاق بشه، یکی دوتا هم زاپاس بردارید با خودتون. خوشبختانه محدودیت چهارتا هم تو قبر وجود نداره…

 

ثبت ديدگاه