نگاهي به مجموعه داستان طنز "فلفل"، ترجمه محمدرضا مرعشيپور
فلفل ببین چه ریزه!
۱۱:۴۱ ب٫ظ ۲۵-۱۲-۱۳۹۵
راه راه: فلفل، مجموعه چهارده داستان طنز برگزیده از آثار چهار نویسنده مشهورعربزبان؛ نجیب محفوظ، احسان عبدالقدوس، زکریا تامر و احمد رجب است که توسط محمدرضا مرعشیپور ترجمه شده و انتشارات فکرآذین آن را منتشر کرده است. در این چهارده داستان کوتاه، بیش از شرایط اجتماعی و فرهنگی، به مسائل سیاسی زادگاه نویسنده توجه شده و نامناسبات سیاسی، مورد انتقاد قرارگرفته است. البته درکنار هرآنچه که نقدشده، گوشهای هم به فساداداری موجود در سازمانها و ادارات زده و در شکلهای مختلف، به رخ کشیده شدهاند.
دنیاالله، مستخدم پیر یک اداره دولتی را روایت میکند که یک روز – بدون اطلاع قبلی – به جای آنکه حقوق کارمندان را مستقیم از خزانهداری بگیرد و بیاورد، گرفته و نیاوردهاست! کارمندان که هریک خیلی خلاصه معرفی میشوند، به فراخور حال و شرایط زندگی خود، عکسالعملی نشان میدهند و قضاوتی میکنند که موقعیتی نمکین در طنز اجتماعی خلق میکند. البته در پایان معلوم میشود که مستخدم پیر تنها حقوق یکنفر از کارمندان را که واقعاً و تنها از حقوق خویش زندگی میگذراند، به دست خانوادهاش رسانده و کنایهای نیز با این مضمون شکل میگیرد که از میان ده تا پانزده نفر کارمند و رییس و… تنها یکنفر با وجدان کاری و حرام وحلال آشناست!
بازرس ویژه، از داستانهای نجیب محفوظ، به روایت حضور عاقلهمردی با عنوان مشاور وزیر در یکی از ادارات زیرمجموعه و بیان کوهی از مشکلات و نواقص ساختاری و انسانی موجود میپردازد که درپایان معلوم میشود، عاقلهمرد، پیرمرد بازنشسته و فراموشکاری بیش نبوده است.
هر شش داستان کوتاه احسان عبدالقدوس، به درگیریهای فردی و اجتماعی جامعه نویسنده پرداخته و مسائلی چون ازدواجهای اشتباه، روانشناسی مشکلات همسران، استعمار روستائیان توسط خانهاو… را به بوته نقد آورده است. البته باید توجه داشت که مسائلی که وی مطرح میکند از جنس و تابع شرایط فرهنگی واجتماعی کشور مبدأ نویسنده است و گذشته از اینکه در همانجا نیز چقدر به واقعیت نزدیک بوده یا از قضاوت درست و منصفانهای بهره میبرد، با فرهنگ و فضای کشور ما کاملاً متفاوت و اغلب حتی دور از ذهن مینماید.
زکریا تامر در دو داستانی که از آثارش انتخاب شده، فضای امنیتی و پلیسی حاکم بر کشورش را با کنایه و در پوشش لفافه داستان، به نقد کشیده، گرچه اندکی لفاف را سنگین و ضخیم برداشته تا به کسی برنخورد و یا برایش دردسرساز نگردد اما با کمی دقت، جهت پیکان نقد را میتوان به درستی دریافت.
احمدرجب، نویسنده مصری که درسال ۲۰۱۴ میلادی و در سن ۸۵ سالگی بدرود حیات گفت، با سه داستان کوتاه میهمان این کتاب است. زیرسیگاری و زنم، خودگفتهایی از یک مرد خانه است که سعی میکند حوزه اقتدارش را با همان مؤلفههای بیرون از خانه، در خانه هم گسترده سازد اما حریف همسرش نمیشود. داستان دوم، ما افسردگی نمیکاریم نیز، تفاوت دیدگاه و روش فکر کردن زن و مرد را در قالب داستان طنز بیان کرده و توجه دوطرف را به این تفاوت ذاتی جلب کرده است. دکتر عتریس گفت…، داستان آخر احمدرجب و همچنین داستان انتهایی کتاب است. در این داستان، پیروی بیقید و شرط زنان جامعهاش را از گفتههای رسانهها، هرچند متناقض و متخالف، به تیغ نقد، نواخته است.
در میان این چهارده داستان، هرسه داستان احمدرجب به دلایلی که خواهیم گفت، از بارطنز و نزدیکی مفهومی بیشتری برای ایرانیان برخوردارند و بالتبع، بانمکتر و خواندنی به نظر میرسند. شاید به جرأت بتوان گفت که ترجمه، هرچه هم قوی و حرفهای باشد، هیچگاه حریف دو گونه ادبی نخواهدشد، اول شعر و دوم طنز. هردوی این گونههای ادبی، با ترجمه، شکل اصلی خود را ازدست میدهند و علیرغم برخی معانی سطحی یا پیامهایی که منتقل میکنند، اصل موضوع را از دست داده یا در شکل و مضمونی متفاوت به خواننده متن ترجمه شده، تحویل میشوند و گزیری هم از آن نیست. چه بسا که برخی مترجمان باتجربه و بنیهمند، این اِشکال را بر سایر گونههای ادبیات نیز وارد میدانند و همواره با روشهای گوناگون سعی در رفع این کاستی و افزایش سطح وفاداری به پیام اصلی نویسنده داشتهاند مانند مرحوم احمد آرام یا ذبیحالله منصوری که آثاری جاودان از خود به یادگار گذاشتهاند. آثاری که در عین ترجمه، خواننده ایرانی و فارسی زبان را با سفینهای برساخته از فرهنگ مأنوس خویش، وارد فضای ادبیات کشور مبدأ نموده و پیام نویسنده اصلی را لقمهلقمه تقدیم وی میکنند.
مسئله دیگری که موجب برقرارنشدن ارتباط خواننده و نوشته پس از ترجمه میشود، آشنا نبودن خاطره تاریخی و فرهنگی خواننده با زمینههای اجتماعی – فرهنگی نویسنده است که این مورد، برای متون طنز، دوبرابر مشکل ایجاد میکند. برخی ارکان طنز – وطبعاً نقد مستتر در آن – مانند اشارههای نهان و آشکار به نمادها، نشانهها و مصطلحات فرهنگی و اجتماعی؛ تکرار کنایهآمیز یا اشاره به رویدادها، مسائل و معضلات اجتماعی، سیاسی و… موجود جامعه، که نویسنده اصلی، اثر خویش را بر آنان استوار داشتهاست ذاتاً خواننده اثر ترجمه شده را از برقراری ارتباط و همذاتپنداری منجر به لبخند، بازمیدارد. حتی اگر به کلمه “طنز” در عنوان کتاب اشاره کنیم نیز این اتفاق خواهدافتاد! مشکلی که در “فلفل” دیده میشود و علیرغم نزدیکی فرهنگی بین مردم ایران و کشورهای همسایه و عربزبان، داستانهای کتاب را به داستانهای کوتاه اجتماعی تبدیل کرده است و نه طنز! البته از حق نگذریم سه داستان پایانی کتاب از احمد رجب، موفقتر بودهاند و طنز مفهومی و عمیقتری را برای خواننده ترجمه فارسی به ارمغان میآورند.
از حق نگذریم، ترجمه محمدرضا مرعشیپور، سلیس، روان و سخت خواندنی است و قطعاً میتوانست با به کاربردن توضیحات قبل از داستان، پانوشت یا سایر روشها، موانع فوقالذکر را برطرف کرده، برای خواننده فارسیزبان نیز منظور نویسندگان اصلی را محقق کند. صدالبته حذف و اصلاح مواردی چون عمومیت چشمچرانی، استمرار تفکرات خیانتکارانه و مواردی از این دست که در جامعه ما خندهدار نیستند و بلکه ضدارزش محسوب میشوند نیز کمک فوقالعادهای در قوام و قوت ترجمهای دور از برگردان لفظ به لفظ، میتواند باشد.
خیلی خیلی عالی و دلچسب